Part 12 ꨄ︎

883 216 81
                                    

روز بسختی گذشت و فرداش سوهو با بیحالی و رنگ و روی رفته توی جشن شروع ترم دانشکده شرکت کرد.
بین چندتا از همکلاسیاش نشسته بود و دانشجوها رو نگاه میکرد.
تا اینکه دوباره سهون رو دید و این باعث شد حس تلخی وجودش رو پرکنه. دلش تنگ شده بود.

اوه سهون بین جمعیت راه میرفت تا اینکه چشم تو چشم شدن.
با دلخوری نگاه ازش گرفت و همکلاسیاش رو تماشا کرد.
چند لحظه گذشت و حس کرد ینفر کنارش ایستاده، نگاهش رو به شخص کناریش داد و با دیدن اوه سهون بازم دستو پاش یخ کردن.
این واکنشای بدنش دیگه اضافی بودن اما سوهو نمیتونست کنترلشون کنه.
اوه سهون به جمعشون لبخند زدو کمی به سوهو خیره شد.
چند کلمه ایی با ترم بالایی نزدیکشون حرف زد و بعد رفت.

سوهو حس میکرد برای بار دوم قلبش بیحس شده، اون عملا نادیده اش گرفته بود و فرضیه ی اینکه اونروز واقعا متوجهش نشده رو کاملا خط زده بود.

بیحال بلند شد و زیر نگاه بقیه سمت سالن راه افتاد. میخواست بره خونه، برای امروزش واقعا کافی بود.

شاید باید یکم گریه میکرد تا سبک بشه. اروم توی راهرو راه میرفت که یهو شخصی دستش رو گرفت و خیلی سریع توی یکی از کلاسها کشیده شد.
در پشت سرش بسته و چشم تو چشم شد با سهونی که حریص نگاهش میکرد.
لباش رو باز کرد تا چیزی بگه اما نتونست. وجودش دوباره به تلاطم افتاده بود.
سهون خیره نگاهش میکرد، جز به جز وجودش رو با چشماش وجب کرده بود.

_کی وقت کردی؟

صدای سهون توی گوشش پیچید، حس میکرد بدنش از این نزدیکی مور مور شده!

_چی؟

پرسید اما سهون جوابش رو نداد و فقط بجاش محکم بغلش کرد. نفس حبس شده اش رو ازاد کرد. اره درستش هم همین بود.
به دستهاش جرئت داد تا بالا بیان و دور کمر پسر توی بغلش حلقه بشن.





سهون بوسه ی سبکی کنار گوشش زد. اروم ازش فاصله گرفت و بهش خیره شد. سوهو به ادم روبروش احساس غریبی داشت، سهون هم بدون حرف نگاهش میکرد.

_دیگه کلاسی برگزار نمیشه...بیا بریم توی شهر؟

سهون اروم گفت و اون فقط در جوابش سر تکون دادو دنبالش کشیده شد.

_من...دیروز توی راهرو دیدمت

با مکث گفت. سهون دستش رو محکم گرفته بود و داشت از دانشکده خارج میشد.

کمی نگاهش کرد: واسه همین امروز ندید گرفتیم؟

_ دیروز صدات...زدم

اروم اضافه کرد. منتظر بود سهون بهش بگه نشنیده و ندیدش اما سهون ساکت شده بود.
کمی بیشتر بهش خیره شد و همزمان از دانشکده خارج شدن.

_آمادگیش رو نداشتم

با کمی مکث سهون جوابش رو داد و سوهو غمگین مطمئن شد که سهون دیروز متوجهش شده.

FORGOTTEN Where stories live. Discover now