Chapter 10

1.6K 172 201
                                    

'جنی'

به در که همین چند ثانیه پیش لیسا ازش بیرون رفته بود خیره شدم. با فک کردن به چیزی که اتفاق افتاد، زانو هامو بغل کردم و به سینم فشردم.
برای دومین بار بهش اجازه دادم که لمس کنه و وقتی اتفاق افتاد که پدرم اینجا بود! اون باعث شد که من بیام در حالی که پدرم اینجا بود و باهام صحبت میکرد!

اون یه بیشعور حال بهم زنه!
و شاید منم مثل اون باشم چون... چون اون چیزی که برامون اتفاق افتاد رو دوست داشتم.

با اعتراف به خودم لب پایینیمو جویدم. دیشب میتونستم جلوشو بگیرم اما اینکارو نکردم. لحظه ای که لمسم کرد، بدنم براش بیشتر التماس میکرد.
واکنش ذهن و بدنم به لمس اون خارج از کنترلم بود و
قبل از این هرگز احساس نکرده بودم که از داخل و بیرون در حال سوختن باشه.

و زمانی که به اوج رسیدم اونا با جرقه منفجر شدن،
حالا فهمیدم چرا دوستام انقدر سکس رو دوست دارن! اونا میگفتن که احساس خوبی داره اما من فک نمیکردم که انقدر خوب باشه!

اما بعد از اون، بعد از اینکه این احساس کم رنگ شد و اون لحظه نشست کرد، به حالت عادی خودم برگشتم فقط میخوام بخاطر این حماقتم سرمو به دیوار بکوبم.
من حالا برای اون چیزی که اتفاق افتاد پشیمونم اما اگه اعتراف نکنم که دوست نداشتم به خودم دروغ گفتم.
و این تازه دوبار اتفاق افتاد، اینجا بود که من دوباره پشیمون شدم.

"تو خیلی احمقی، جنی!"
جیغ زدم و سرمو تو بالش فرو کردم.

دوباره اشکام شروع به ریختن کرد. من به خودم قول داده بودم فقط زنی که عاشقشم منو داشته باشه اما اجازه دادم زنی که تا سرحد مرگ ازش متنفرم، منو لمس کنه. احساس کردم آلوده و بهم ریخته‌ام.

لعنت بهت! لالیسا پرانپریا مانوبان.

نمیدونم که چند ساعته خودمو تو رختخواب انداختم تا اینکه شنیدم کسی در اتاقمو میکوبه. الان نمیخوام نه کسی رو ببینم و نه حرف بزنم، فقط میخوام تنهام بذارن. من به زمان نیاز داشتم تا در صورت بی گناهیم برای گمشده هام عزاداری کنم.

"بذارید استراحت کنم، لطفا."
داد زدم.

از بیرون اتاق گفت:
"جنی منم، میون."

اوه خدای من! میون... ذهنم کاملا هوشیار شد.
بلافاصله از روی تختم پریدم و لباس بلند گشادی  پوشیدم.

"دست نگه دار میون."
گفتم و سمت آینه میز آرایش رفتم.

به خودم کمی عطر و اسپری زدم تا بویی که از لیسا روم مونده بود رو مخفی کنم، وقتی دوباره یادم اومد که چه اتفاقی بینمون افتاد مکث کردم.
من بعد از اینکه زن دیگه‌ای رو بوسیدم و اون حتی باعث شد که من دوبار بیام... میرم که با میون روبرو بشم.
لب پایینمو گاز گرفتم... نه! نباید درموردش فک کنم.

Endless seduction {Translated}Where stories live. Discover now