Chapter 28

1.1K 169 180
                                    


'جنی'

ناچار بودم اینکارو کنم. من اونو تو بلاتکلیفی رها کردم و الان مجبورم این مشکلو برطرف کنم. من یه توضیح به میون بدهکارم و میخوام هرچی بینمون بود رو در اسرع وقت تموم کنم پس ما به رستوران رفتیم تا بتونیم به درستی صحبت کنیم.

روبروم نشست و بهم لبخند زد. احساس میکردم گلوم از اضطراب خشک شده بعد لیوان آب مقابلم رو برداشتم و جرعه ای از اون رو نوشیدم.

"حالت چطوره؟"
پرسید.

"خوب."
لیوان رو پایین گذاشتم.

سرشو تکون داد.
"میخواستم ببینمت اما پدرم اونجا بهم احتیاج داشت."

"درک میکنم."
لبخند زورکی زدم.

"جنی، چرا هاسی‌اندا رو ترک کردی؟"

قبل از اینکه جواب بدم نفس عمیقی کشیدم.
"قلبمو دنبال کردم."

"منظورت چیه؟"

"من اومدم دنبال زنی که عاشقش بودم."

"من... من فک میکردم چیز خاصی بینمونه."

"منم همین فکرو میکردم. میخواستم عاشقت باشم اما قلبم باهات نیست."

"اون لیساست؟"
صدا و همینطور صورتش لحن تیره تری گرفت.

"اره."
کلافه شدم.
"من عاشقشم."

"اون زن مناسب تو نیست، منم. ما از وقتی بچه بودیم همدیگرو میشناسیم و من قبلا هم بهت قول دادم که برمیگردم، درسته؟ قرار بود برای همدیگه باشیم."

"میون ما اون زمان هنوز بچه بودیم، اوضاع تغییر کرده."

"اما جنی..."
دستشو سمت مال من که روی میز بود اورد اما سریعا دستمو ازش جدا کردم.

"متاسفم میون... متاسفم."
گفتم و از سرجام بلند شدم.

من میون رو دوست داشتم اما چیزی شبیه عشقی که به لیسا داشتم نبود. من فقط بهترین های میون رو دیده بودم و من عاشق طرز فکر او شده بودم، این خیال پوچ بود. من بدترین لیسا رو دیده بودم، با هر نقصی که داشت، هر عیبی، هر خصلتی و حتی اونو بیشتر دوست داشتم و عشق اونو نه تنها تو سرم بلکه تا استخونامم احساس میکردم.

با عجله از رستوران بیرون اومدم و طولی نکشید که اون پشت سرم اومد.

"جنی!"
بازومو گرفت و سمت خودش چرخوندم.
"من دوستت دارم جنی. برای اینکه دوباره دوسم داشته باشی باید چیکار کنم؟"

"لازم نیست هیچکاری کنی. من فقط عاشق چیزی شدم که تو داشتی، من فقط عاشق طرز فکرت شدم."

"پس من لعنتی بهترین طرز فکر برای تو داشتم."
منو کشید و قبل از اینکه حتی بتونم عکس العملی نشون بدم، لبهاشو روی مال من فشرد.

Endless seduction {Translated}Where stories live. Discover now