Chapter 20

1.2K 163 185
                                    

'لیسا'

وقتی تنمو پایین روی صندلی مینداختم خودمو نفرین کردم. من نمیدونستم که اون بچه لوس چه بازی راه انداخته اما نمیخوام بخشی از اون باشم.
یه بار بازیچه شدم و هرگز اجازه نمیدم دوباره کسی منو احمق فرض کنه.

نه هرگز نمیذارم کسی بهم آسیب بزنه همونطور که یوبی اینکارو باهام کرده بود. من باید مراقب باشم چون تقریبا به جنی علاقه مند شدم.
اون درست شبیه یوبی بود... من اون بچه لوسو خراب کردم.

خدایا، فکر میکردم قبل از این درسمو یاد گرفتم. میدونستم چطوری میشکنم... میدونستم چه وضعیتی منو خورد میکنه... من میدونستم چه نوع آدمایی این کارو میکنن و من میدونم چقد درد داره.

من فقط نمیخوام که این اتفاق دوباره بیوفته. باید قبل از اینکه جنی از نظر احساسی بهم نزدیک شه باهاش صحبت کنم تا ازم دور بشه.

*******

'جنی'

در عوض اینکه برای خودم تو اتاقم مهمونی ترحم انگیز بگیرم، تصمیم گرفتم که با دستام به کلاب برم.
من امروز سرکار نیستم چون آخر هفتس. من همچنین میخواستم اتفاقی که دیروز تو دفتر لیسا افتاد رو فراموش کنم.

خودمو کوچیک کردم که اون بهم توجه کنه. من غرور، شرم، خویشتن داری و حتی احترام به خودمو قورت دادم اما اون فقط با یه حالت انزجار تو صورتش منو از خودش دور کرد. من فقط خوشحال بودم که جلوش گریه نکردم و با همون یکم عزتی که برام مونده بود بیرون رفتم.

رزی با خنده گفت:
"اونی، چند ساعته صحبت نکردی."

جیسو پرسید.
"مریضی؟"

سرمو تکون دادم.
"من خوبم."

یه نوشیدنی دیگه برای خودم ریختم و قصد داشتم اونو سر بکشم که وندی ازم گرفت و گفت:
"آروم باش دختر. ما اینجا برای خوشگذرونی اومدیم، نه مستی!"

"آخرین باری که مست شدی رو یادته؟"
رزی قهقهه زد.

جیسو در حالی که به استیج کناریمون اشاره میکرد گفت:
"تو بالای این استیج میرقصیدی."

در حالی که چشمامو براشون میچرخوندم، آرنجمو به کانتر تکیه دادمو سرمو روش گذاشتم.
لعنت بهش! اگه اون صحنه اتفاق نیوفتاده بود، من الان اینجا و تو این وضعیت نبودم. لیسا با اون فیلمی که از ازم گرفته بود تهدیدم نمیکرد و من بهش علاقمند نمیشدم.

اما بعد فکر کردم، شاید قبل از اینکه همه این اتفاقات بیوفته من این احساسو بهش داشتم. اولین باری که اونو تو بیمارستان دیدم رو بیاد اوردم.
روزی که من کنار تخت نایون ایستاده بودم و اون داخل شد.

سربسته بیاد اوردم که وقتی چشمای تاریک رعب آور اون با مال من روبرو شد چطور ضربان قلبم شدت گرفت. هردو وحشت آور و درعین حال خیره کننده بودن، اون یه زن سکسی زیبا بود.
همه دوستای نایون خوش قیافه بودن اما چیزی در مورد اون وجود داشت که منو به خودش جلب میکرد.

Endless seduction {Translated}Where stories live. Discover now