Chapter 22

1.2K 171 322
                                    


'جنی'

وقتی دستمو برای لیسا به اون طرف تخت بلند کردم فهمیدم که دیگه اونجا نیست و ناله کوچکی از بین لبام فرار کرد. چشمامو باز کردم دیدم که کنارم تخت خالیه... سرد و خالی..

قبل از نشستن روی تخت غلت خوردم و دستامو دراز کردم، لباسامو برداشتم و راهی حموم شدم.
بعد از اینکه خودمو درست کردم لباسامو پوشیدم و از اتاقش بیرون اومدم، وقتی اونو ندیدم آه کشیدم. احتمالا اون دیگه رفته!

من خودمو بهش پیشنهاد دادم... من عشق و بدنمو روی یه بشقاب تقدیمش کردم تا لذت ببره اما اون نادیدم گرفت. طرد شدن از طرف اون منو متوقف نمیکنه و برام مهم نیست که چقدر رقت انگیزم!

من لیسا رو میخوام و هرچی که بخوام و بدست میارم. من همیشه اینکارو میکنم، اون از این قاعده مستثنی نیست و من اونو با چنگ و دندون میگیرم.
من مثل بقیه نیستم که به راحتی از چیزایی که میخوان دست بکشم! این فقط به نوعی گرم کردن و یه پیش غذا برای غذای اصلی بود.

از آپارتمانش در اومدم و با یه تاکسی به خونه رفتم. چندی بعد تاکسی جلوی خونه ای که من در حاضر با سه تا از بهترینام زندگی میکردم نگه داشت.
باید عجله کنم چون نمیخوام دیر سرکار برم. ممکنه که لیسا همه کارای اشتباهی که انجام میدم رو پیگیری کنه و من نمیخوام بهونه بیشتری برای اخراج کردنم دستش بدم.
.
.
.
"صبح بخیر!"
به محض شنیدن صدای وندی حیرت زده شدم.

"سلام."
درو پشت سرم بستم.

با خوشحالی پرسید:
"شبو کجا گذروندی؟"

"با.... یکی از دوستای همکارم بودم."
لب پایینمو گاز گرفتم.

چشماشو بهم دوخت و لبخند زد، انگار میدونست من چیزی رو مخفی میکنم.
"اون همکارت کیه، ها؟"

"دیشب بارون شدیدی میومد به همین خاطر نتونستم بیام خونه."
سعی کردم از جواب دادن به سوالاش طفره برم.

"اون دوست همکارت کیه؟"
با اشتیاق فشار اورد.

"ل-لیسا..."
زمزمه کردم و به سختی قابل شنیدن بود.

با چشمای گشاد و شوکه شده پرسید:
"لیسا؟ مثل لالیسا مانوبان؟"

سرمو آروم اروم بالا و پایین کردم و اون بهت زده بهم نگاه کرد.

"چی با لیسا؟"
جیسو در حالی که فنجونی تو دستش بود از آشپزخونه سمت ما اومد.

"اون شب رو با لیسا گذرونده."
وندی گفت.

جیسو منو سمت کاناپه کشید.
"اوه خدای من! بریز بیرون دختر!"
اونجا نشسته بودیم و هردو با اشتیاق به من نگاه میکردن و منتظر بودن تا چیزی بگم.

"چه اتفاقی افتاد؟"
بی صبرانه ازم پرسید.

"ما فقط خوابیدیم."
شونه هامو بالا انداختم.

Endless seduction {Translated}Where stories live. Discover now