Jungkook
همونجور که کارگردان گفته بود کفش هام رو دراوردم و وارد خونه شدم
کرگردان کات کرد و من دوباره دیالوگ هامو مرور کردم
.
.
.
.
.
.
.بالاخره بعد 12 ساعت قسمت اول رو تموم کردیم....
ساعت 9:30 هستش و تازه دارم میرم خونه
در خونه رو باز کردم و لباسامو به هر طرفی که دستم میرفت پرت میکردم
سمت حموم رفتم و بعد از یه دوست کوتاه لباس خوابمو پوشیدم و خودمو روی تخت پرت کردم
بعد کمی فکر کردن درباره ی کارم و سختی هاش به غلط کردن افتادم که چرا اینکارو انتخاب کردم
ولی وقتی به فکر موفقیت های بعدش افتادم لبخندی زدم
با موهای خیسم بالشتم رو نمدار کرده بودم
پتو رو روی خودم دادم و خواستم کمی دراز بکشم تا شامی که سفارش دادم برسه ...
×××××××××××××××××××××××××××××××××
سلاممممم
خوبین؟عیدتون مبارک باشه
اینم اولین آپه قرن جدید ( چه زری دارم میزنم قرن جدید سال دیگس )
#لوس بازی
خب حرفی ندارم فقط و فقط حمایت کنید و ممنون
I love you all and happy new year =>
بای بای 😐
![](https://img.wattpad.com/cover/262829579-288-k572511.jpg)
YOU ARE READING
Cute bunny
Fanfictionکاپل : تهکوک ، یونمین ، نامجین و یک عدد هوسوک سینگل که خودم حالا بعدا یکی رو براش جور میکنم 😐😂 ژانر : کمدی ، ددی کینگ ، اسمات و آمپرگ =) یه توضیح همین اول کاری بدم ، اینکه تو این فیک تهیونگ تاپه و جونگ کوک باتم و ورس نداریم جونگ کوک به لباسای دخ...