طبق چیزایی که جیمین به جونگکوک گفته بود امروز به احتمال زیاد دیگه خونی از بدنش خارج نمیشد و همین اتفاق هم افتاد
از حموم برگشته بود و داشت موهاشو خشک میکرد که صدای زنگ تلفنش به گوش رسید
به تلفنش نگاهی انداخت و با دیدن اسم " مار اسکل " لبخندی زد و دکمه ی اتصال رو زد
مار اسکل : سلام کوکی چطوری ( من اسمیو مینویسم که باهاش همدیگه رو سیو کردن مثلا الان تو گوشیه کوک جکسون مار اسکله :/ همین ماجرا هم بر عکسش )
خرگوش کوتوله : سلام جکسون هیونگ ، خوبم مرسی
مار اسکل : منم خوبم ... ، خب بگذریم امشب میای بریم گی بار؟
خرگوش کوتوله : میام ولی الکل نمیخورم
مار اسکل : آیش کی میخوای ازین پاستوریزه بودن در بیای کوکی بیست ساله های الان هر شب دارن یکیو به فاک میدن
خرگوش کوتوله : ینی چی هر شب یکیو به فاک میدن
جکسون با به یاد اوردن اینکه جونگکوک هیچی از روابط جنسی نمیدونه احمقی نثار خودش کرد و سعی کرد گندی که زده رو جمع کنه
مار اسکل : نه.. ینی چیزه یعنی امم ینی هر شب دارن با یکی شوخی میکنن... اره همینه
خودشم میدونست که خیلی بهونه بدی اورده ولی جونگکوک پسر زود باوری بود
خرگوش کوتوله : عه چه خوببب منم میخوام هر شب یکیو به فاک بدم ( 😐 )
مار اسکل : نهههه اصن ولش کن این حرفم دیگه به کسی نزن خب؟
خرگوش کوتوله : باش
مار اسکل : حالا مهم نیس ... به هر حال ساعت هفت و نیم میام دنبالت بریم بار اماده باش
خرگوش کوتوله : اوکی میبینمت
و بدون اینکه منتظر باشه جکسون حرف دیگه ای بزنه تلفن رو قطع کرد و این بوق های ممتدی بود که گوش های جکسون رو پر میکرد
جونگکوک نگاهی به ساعت کرد و با دیدن اینکه ساعت شیشه مثل اسفند رو آتیش از جاش بلند شد تا لباسی برای خودش انتخاب بکنه
و بالاخره بعد از چند دقیقه گشتن لباس مورد نظرش رو پیدا کرد
لباسی که پیرهن زرشکی و دامن جذب مشکی
لباسش رو روی تخت گذاشت و جلوی میز آرایشیش نشست خط چشم کوتاهی کشید و بالم لب هلوییش رو زد و در اخر از عطر هلو استفاده کرد
به موهاش کمی حالت داد و اون هارو توی صورتش ریخت که باعث شد چهرش از حالت عادی کیوت تر بشهساعت دقیقا هفت و نیم بود و با صدای پیامی که برای گوشیش اومد اون رو برداشت و مسیج رو باز کرد و دیدن جکسون بهش گفته بیاد پایین
کفشاش رو پوشید و از آسانسور پایین رفت و جکسون رو جلوی در دید که با ماشین مدل بالاش جلوی در وایساده
( ماشین جکسون )
( اینم تیپش )
سمت ماشین رفت و درو باز کرد و داخل نشست
جکسون : سلامممم بر خرگوشه بابا چرا با ماشین یکی شدی پسرم
کوک : یااا عمت با ماشین یکی شده
جکسون : بیتربیت
پسر کوچیک تر به این حرف خندید و منتظر شد که حرکت کنن
جکسون پاش رو روی پدال گاز فشار داد و سمت بار حرکت کرد
____________***____________***_________
سلامممممم
با عرض معذرت حسش نیس این پارتو ادیت کنم ، اشتباه تایپی ای چیزی دیدین به بزرگیه خودتون ببخشید :/
چه خبرا؟
چه میکنید؟
برادران و خواهران گرامی یه سوال میپرسم جواب بدین =>
تهکوک یا کوکوی؟
به شخصه تهکوک چون اصلا ، تاکید میکنم... اصلا به جونگکوک نمیاد تاپ باشهههههه لکدمفحقنث
خب دیگه بای به همه عالم و ادم 😐😂✋
YOU ARE READING
Cute bunny
Fanfictionکاپل : تهکوک ، یونمین ، نامجین و یک عدد هوسوک سینگل که خودم حالا بعدا یکی رو براش جور میکنم 😐😂 ژانر : کمدی ، ددی کینگ ، اسمات و آمپرگ =) یه توضیح همین اول کاری بدم ، اینکه تو این فیک تهیونگ تاپه و جونگ کوک باتم و ورس نداریم جونگ کوک به لباسای دخ...