تهیونگ بعد ازینکه اطلاع داد که رسیدن از ماشین پیاده شد و در رو بست
منتظر شد که جونگکوک و جیمین هم پیاده شن تا در ماشین رو قفل کنه ( خاک تو سرت گمشو برو درو باز کن برای من نشسته انتظار میکشه 😐 )
جیکوک از ماشین پیاده شدن و باز شروع به بحث کردن درباره ی جکسون کردن با صدای تق مانندی به سمت تهیونگ برگشتن و دیدن تهیونگ داره میزنه تو سر خودش
= چته تو
_ حرص میدین حرص
= یاااا عمت حرص میدهههه
_ باشه باشه بیاین بریم فقط
سمت مغازه ها رفتن و لباس هارو نگاه کردن
با سوالی که برای جونگکوک پیش اومد سمت تهیونگ برگشت
+ میگم ، مهمونی رسمیه؟
_ میشه گفت
+ هوم اوکی ممنون
تهیونگ همونطور که داشت پشت سر جونگکوک و جیمین میرفت چشمش به یه لباس خورد که به شدت جذبش شد
_ میگم... جونگکوک اون لباسرو پرو میکنی؟+ خوشگله ولی برای مهمونی ای که تو ازش تعریف میکنی خوب نیس
= خرگوشک من اینجا گلابیم یا چی؟
+ یااا هیونگ خب هیچی نمیگی
= دو ساعته دارم میزنم رو شونت
+ لالی مگه ، حرف بزن خو
= بیتربیت ، حالا ولش کن اون لباسه که بالا تنس نقره ایه دامنس سیاهه رو میبینی؟؟ اونو برو پرو کن
+ عام اون؟
YOU ARE READING
Cute bunny
Fanfictionکاپل : تهکوک ، یونمین ، نامجین و یک عدد هوسوک سینگل که خودم حالا بعدا یکی رو براش جور میکنم 😐😂 ژانر : کمدی ، ددی کینگ ، اسمات و آمپرگ =) یه توضیح همین اول کاری بدم ، اینکه تو این فیک تهیونگ تاپه و جونگ کوک باتم و ورس نداریم جونگ کوک به لباسای دخ...