part 44 👒

1.5K 176 73
                                    

[~ bang bang bang ~] ( Bigbang )

*************

" اصلا به نامجون هیونگ نمیخورد ادم عصبانی ای باشه! " جونگ‌کوک همونطور که میز رو برای ناهار میچید گفت

تهیونگ با قیافه متفکری جواب جونگ‌کوک رو داد " کم پیش میاد نامجون اینطوری عصبانی بشه احتمالا چیز مهمی بوده! "

جونگ‌کوک با شنیدن نامجون بدون هیچ صفتی که بزرگتر بودنش رو نشون بده اخمی کرد و به تهیونگ توپید " یااا تو چرا بزرگترات رو اینجوری صدا میکنی؟! "

تهیونگ چشماش رو چرخوند " چه ربطی داره من اینطوری راحتم! "

قیافه ی جونگ‌کوک رنگ تعجب گرفت " مگه به راحتیه؟! "

ولی در جواب به جای کلمات قیافه ی پوکر تهیونگ جلوش بود " اصلا تو چیکار به من داری؟! "

( توجه هاتونو به من بدین 😐😂

قیافه ی تهیونگ موقع چرخوندن چشماش 😂

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

قیافه ی تهیونگ موقع چرخوندن چشماش 😂

قیافه ی تهیونگ موقع چرخوندن چشماش 😂

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

قیافه ی پوکر ته 😂💎

حالا توجهتون رو به فیک بدین! )

جونگ‌کوک هوفی کشید و به کارش ادامه داد ( میز چیدن نه کارایی که شما فکر میکنید! :') )

" ته ناهار آمادس بیا! " جونگ‌کوک همونطور که غذا رو روی میز میگذاشت تهیونگ رو صدا کرد

تهیونگ لبخندی زد " اومدم دارلینگ! "

صورت جونگ‌کوک قرمز شد و بعد صدای اعتراضش بود که شنیده میشد " ی-یااا... اینقدر یهویی..ابراز علاقه نکن..آدم شوکه میشه! "

تهیونگ بوسه ای روی بینیش زد " میگم که شوکه بشی! "

جونگ‌کوک سری به معنای تاسف تکون داد و صندلیش رو عقب اورد تا بشینه

( دوباره توجه ها به من :_|

( دوباره توجه ها به من :_|

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

غذاشون :") )

تهیونگ لیسی به لبش زد " اگه دست پختت خوب باشه باهات ازدواج میکنم! "

جونگ‌کوک خنده ای کرد " اوکی پس روز ازدواجو مشخص کن! "

تهیونگ ابرویی بالا انداخت " اینجا یه نفر خیلی از خود مطمئنه!"

جونگ‌کوک قیافه ی از خود متشکری گرفت " هاح پس چی فکر کردی؟! " ( همون "😌" خودمون 😂 )

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.


جونگ‌کوک قیافه ی از خود متشکری گرفت " هاح پس چی فکر کردی؟! " ( همون "😌" خودمون 😂 )

تهیونگ نیشخندی زد و صورتش رو نزدیک صورت جونگ‌کوک اورد " اوکی! " ( اصن اسم نیشخند میاد یاد atmantinoos میوفتم ، )

تهیونگ چاپستیکش رو برداشت و کمی از غذا خورد و با قیافه ی حیرت زده ای به جونگ‌کوک نگاه کرد " بهت نمیخوره همچین دست پختی داشته باشی! من، کیم تهیونگ..همین فردا با تو ازدواج میکنم! سوگند میخورم. "

جونگ‌کوک قهقه ای زد و بعد جوری نگاه میکرد که انگار همونجا یه عینک آفتابی گذاشتن روی چشمش!
.
.
.
.

ناهارشون رو خوردن و مثل هر انسان عادی روی مبل لم داده بودن که جونگ‌کوک بیحوصله غر زد " اوم..حوصلم سر رفته! چیکار کنیم؟"

تهیونگ اسپنکی به کوک زد " من چمیدونم! "

جونگ‌کوک توی شوک ضربه ای بود تهیونگ بهش زده بود " یااا خب عین آدم بگو چرا میزنی؟ "

تهیونگ اسپنک محکم تری به جونگ‌کوک زد " چون هر دفعه از من میپرسی و منم بد از تو! " ( کوک روی پای تهیونگ خوابیده ، گفتم بدونید پوزیشنشونو :/ )

جونگ‌کوک دستش رو روی باسنش گذاشت و برگشت سمت تهیونگ " ایش.. لوس! "

تهیونگ با چشم های گرد شده رو به کوک کرد " من لوسم یا تو؟!"

جونگ‌کوک سرش رو بلند کرد و دوباره روی پای تهیونگ گذاشت " من به این بحث خاتمه میدم چون میخوام بخوابم! شب خوش..نه ظهر خوش! "

____________________________________

سلام بر شما :/

خوبید؟ چ خبرا؟

بی حرفم :_|

یه اعتراف کنید که به هیچکس تا حالا نگفتید :")

اعتراف میکنم بچه که بودم وقتی دفتر نقاشی جدید میخواستم خط خطی میکردم میگفتم گرد باد کشیدم و به خاطر همین یه دفتر نقاشی دارم که ۲۰ صفحه ی اخرش فقط..به قول خودم "  گرد باده "

آره دیگه :)

اعتراف کنین ببینم چه کارایی کردین

و همین! بای بای ما رفتیم:/

Cute bunny Where stories live. Discover now