[~ bang bang bang ~] ( Bigbang )
*************
" اصلا به نامجون هیونگ نمیخورد ادم عصبانی ای باشه! " جونگکوک همونطور که میز رو برای ناهار میچید گفت
تهیونگ با قیافه متفکری جواب جونگکوک رو داد " کم پیش میاد نامجون اینطوری عصبانی بشه احتمالا چیز مهمی بوده! "
جونگکوک با شنیدن نامجون بدون هیچ صفتی که بزرگتر بودنش رو نشون بده اخمی کرد و به تهیونگ توپید " یااا تو چرا بزرگترات رو اینجوری صدا میکنی؟! "
تهیونگ چشماش رو چرخوند " چه ربطی داره من اینطوری راحتم! "
قیافه ی جونگکوک رنگ تعجب گرفت " مگه به راحتیه؟! "
ولی در جواب به جای کلمات قیافه ی پوکر تهیونگ جلوش بود " اصلا تو چیکار به من داری؟! "
( توجه هاتونو به من بدین 😐😂
قیافه ی تهیونگ موقع چرخوندن چشماش 😂
قیافه ی پوکر ته 😂💎
حالا توجهتون رو به فیک بدین! )
جونگکوک هوفی کشید و به کارش ادامه داد ( میز چیدن نه کارایی که شما فکر میکنید! :') )
" ته ناهار آمادس بیا! " جونگکوک همونطور که غذا رو روی میز میگذاشت تهیونگ رو صدا کرد
تهیونگ لبخندی زد " اومدم دارلینگ! "
صورت جونگکوک قرمز شد و بعد صدای اعتراضش بود که شنیده میشد " ی-یااا... اینقدر یهویی..ابراز علاقه نکن..آدم شوکه میشه! "
تهیونگ بوسه ای روی بینیش زد " میگم که شوکه بشی! "
جونگکوک سری به معنای تاسف تکون داد و صندلیش رو عقب اورد تا بشینه
( دوباره توجه ها به من :_|
غذاشون :") )
تهیونگ لیسی به لبش زد " اگه دست پختت خوب باشه باهات ازدواج میکنم! "
جونگکوک خنده ای کرد " اوکی پس روز ازدواجو مشخص کن! "
تهیونگ ابرویی بالا انداخت " اینجا یه نفر خیلی از خود مطمئنه!"
جونگکوک قیافه ی از خود متشکری گرفت " هاح پس چی فکر کردی؟! " ( همون "😌" خودمون 😂 )تهیونگ نیشخندی زد و صورتش رو نزدیک صورت جونگکوک اورد " اوکی! " ( اصن اسم نیشخند میاد یاد atmantinoos میوفتم ، )
تهیونگ چاپستیکش رو برداشت و کمی از غذا خورد و با قیافه ی حیرت زده ای به جونگکوک نگاه کرد " بهت نمیخوره همچین دست پختی داشته باشی! من، کیم تهیونگ..همین فردا با تو ازدواج میکنم! سوگند میخورم. "
جونگکوک قهقه ای زد و بعد جوری نگاه میکرد که انگار همونجا یه عینک آفتابی گذاشتن روی چشمش!
.
.
.
.ناهارشون رو خوردن و مثل هر انسان عادی روی مبل لم داده بودن که جونگکوک بیحوصله غر زد " اوم..حوصلم سر رفته! چیکار کنیم؟"
تهیونگ اسپنکی به کوک زد " من چمیدونم! "
جونگکوک توی شوک ضربه ای بود تهیونگ بهش زده بود " یااا خب عین آدم بگو چرا میزنی؟ "
تهیونگ اسپنک محکم تری به جونگکوک زد " چون هر دفعه از من میپرسی و منم بد از تو! " ( کوک روی پای تهیونگ خوابیده ، گفتم بدونید پوزیشنشونو :/ )
جونگکوک دستش رو روی باسنش گذاشت و برگشت سمت تهیونگ " ایش.. لوس! "
تهیونگ با چشم های گرد شده رو به کوک کرد " من لوسم یا تو؟!"
جونگکوک سرش رو بلند کرد و دوباره روی پای تهیونگ گذاشت " من به این بحث خاتمه میدم چون میخوام بخوابم! شب خوش..نه ظهر خوش! "
____________________________________
سلام بر شما :/
خوبید؟ چ خبرا؟
بی حرفم :_|
یه اعتراف کنید که به هیچکس تا حالا نگفتید :")
اعتراف میکنم بچه که بودم وقتی دفتر نقاشی جدید میخواستم خط خطی میکردم میگفتم گرد باد کشیدم و به خاطر همین یه دفتر نقاشی دارم که ۲۰ صفحه ی اخرش فقط..به قول خودم " گرد باده "
آره دیگه :)
اعتراف کنین ببینم چه کارایی کردین
و همین! بای بای ما رفتیم:/
YOU ARE READING
Cute bunny
Fanfictionکاپل : تهکوک ، یونمین ، نامجین و یک عدد هوسوک سینگل که خودم حالا بعدا یکی رو براش جور میکنم 😐😂 ژانر : کمدی ، ددی کینگ ، اسمات و آمپرگ =) یه توضیح همین اول کاری بدم ، اینکه تو این فیک تهیونگ تاپه و جونگ کوک باتم و ورس نداریم جونگ کوک به لباسای دخ...