part 43 💎

1.5K 180 47
                                    

<<< Gone >>> ( ROSÉ )

************

کوک برای اینکه شبیه فراری ها نره توی شرکت با عجله برق لبی روی لبش کشید و رفت لباسش رو بپوشه

تهیونگ هم داشت موهاش رو درست میکرد و سایه ی کم رنگی پشت پلکش کشیده بود ( #فقط باتم ها آرایش نمیکنند 😐✋ )

لباس هاشون رو پوشیدن و مدارکی که لازم بود برداشتند و از خونه بیرون رفتن

لباس هاشون رو پوشیدن و مدارکی که لازم بود برداشتند و از خونه بیرون رفتن

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

( لباس کوک )

( لباس کوک )

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

( لباس ته )

سوار ماشین شدن و راه افتادن

ته : خب بزن بریم.

کوک : بریممم!

جونگ‌کوک خنده ی خرگوشی کرد و پنجره رو پایین کشید و سرش رو بیرون کرد که باد موهاش رو به عقب فرستاد ، چشماش رو بست و لبخند آرومی زد

تهیونگ جوری نگاهش میکرد که انگار اگه لحظه حواسش به جونگ‌کوک نبود از میدزدیدنش

دست از خیره شدن به جونگ‌کوک برداشت و حواسش رو به خیابون داد

جلوی ساختمون بزرگی که کمپانی بزرگ k.m رو نشون میداد ایستادن و از ماشین پیاده شدن

وارد کمپانی شدن و رفتن جلوی منشی که خانوم محترمی به نظر میومد ایستادن ( *شکستن کلیشه ها )

منشی با دیدن دو تا پسر که جلوی میزش وایساده بودن تلفن رو قطع کرد و خودش رو معرفی کرد

منشی : سلام آقایون مانوبان هستم لیسا مانوبان خوش اوم-

حرفش با اومدن دختری قطع شد

دختر همونجور که نفس نفش میزد سعی میکرد حرفش رو کامل کنه :" ل-لیسا... آ-اقای کیم با تو ک-کار د-داره خیلیم عصبانیه... زودتر برو پیشش!

Cute bunny Where stories live. Discover now