<<< Gone >>> ( ROSÉ )
************
کوک برای اینکه شبیه فراری ها نره توی شرکت با عجله برق لبی روی لبش کشید و رفت لباسش رو بپوشه
تهیونگ هم داشت موهاش رو درست میکرد و سایه ی کم رنگی پشت پلکش کشیده بود ( #فقط باتم ها آرایش نمیکنند 😐✋ )
لباس هاشون رو پوشیدن و مدارکی که لازم بود برداشتند و از خونه بیرون رفتن
( لباس کوک )
( لباس ته )
سوار ماشین شدن و راه افتادن
ته : خب بزن بریم.
کوک : بریممم!
جونگکوک خنده ی خرگوشی کرد و پنجره رو پایین کشید و سرش رو بیرون کرد که باد موهاش رو به عقب فرستاد ، چشماش رو بست و لبخند آرومی زد
تهیونگ جوری نگاهش میکرد که انگار اگه لحظه حواسش به جونگکوک نبود از میدزدیدنش
دست از خیره شدن به جونگکوک برداشت و حواسش رو به خیابون داد
جلوی ساختمون بزرگی که کمپانی بزرگ k.m رو نشون میداد ایستادن و از ماشین پیاده شدن
وارد کمپانی شدن و رفتن جلوی منشی که خانوم محترمی به نظر میومد ایستادن ( *شکستن کلیشه ها )
منشی با دیدن دو تا پسر که جلوی میزش وایساده بودن تلفن رو قطع کرد و خودش رو معرفی کرد
منشی : سلام آقایون مانوبان هستم لیسا مانوبان خوش اوم-
حرفش با اومدن دختری قطع شد
دختر همونجور که نفس نفش میزد سعی میکرد حرفش رو کامل کنه :" ل-لیسا... آ-اقای کیم با تو ک-کار د-داره خیلیم عصبانیه... زودتر برو پیشش!
YOU ARE READING
Cute bunny
Fanfictionکاپل : تهکوک ، یونمین ، نامجین و یک عدد هوسوک سینگل که خودم حالا بعدا یکی رو براش جور میکنم 😐😂 ژانر : کمدی ، ددی کینگ ، اسمات و آمپرگ =) یه توضیح همین اول کاری بدم ، اینکه تو این فیک تهیونگ تاپه و جونگ کوک باتم و ورس نداریم جونگ کوک به لباسای دخ...