عکس پارت 😐🤤
^-Disy-^ ( ashnikko )*************
Taehyung pov~
بعد ازینکه صبحانه رو خوردیم کمی با یونتان بازی کردم و بعد به نامجون هیونگ پیام دادم
Me :
سلام نامجون هیونگNamie Hyung :
سلام ته ، چطوری پسر؟
Me :
خوبم ممنون ، هیونگ فردا ساعت هفت و هشت میام شرکت برای مصاحبهNamie Hyung :
منم خوبم 😐 ... اوکی منتظرم
راستی امروز یه درخواستم برای عکاسی داشتیم ، فردا قراره بیاد برای مصاحبهMe :
خوبه ، خیلی خب فردا میبینمت... بایNamie Hyung :
بای+ هیونگ
_ بله کوکی؟
+ میشه بریم بیرون؟ حوصلم سر رفته
_ کجا بریم؟
+ من یه جاییو میشناسم اکثرا هر هفته میرم اونجا
_ خب کجاس؟
+ بیا بریم بهت میگم
به خاطر مجهول حرف زدن جونگکوک کنجکاو شده بودم پس بلند شدم تا لباس بپوشم
روی مبل نشستم تا جونگکوک لباسش رو بپوشهبعد از دو یا سه دیقه از اتاق اومد بیرون و چهره ی کیوتش نمایان شد
لعنتی رونش... آه من واقعا نمیتونم به عنوان یه دونسنگ بهش نگاه کنم
پوست سفیدش که با گل انداختن گونه هاش رنگی به صورتش بخشیده بود ، لبای قرمزی که با برق لب برق میزدن ، چشم هایی که توشون به راحتی میشد کهکشان رو دید ... موهایی که توی صورتش ریخته بود و چشم های بامبی شکلش رو پوشش میداد
YOU ARE READING
Cute bunny
Fanfictionکاپل : تهکوک ، یونمین ، نامجین و یک عدد هوسوک سینگل که خودم حالا بعدا یکی رو براش جور میکنم 😐😂 ژانر : کمدی ، ددی کینگ ، اسمات و آمپرگ =) یه توضیح همین اول کاری بدم ، اینکه تو این فیک تهیونگ تاپه و جونگ کوک باتم و ورس نداریم جونگ کوک به لباسای دخ...