جونگکوک آروم چشماش رو باز کرد و خودشو تو حلق تهیونگ دید
+ این صحنه یه بار دیگه هم برام اتفاق افتاده پس طبق معمول مست بودم
همه ی این جمله رو با چهره ای پوکر زمزمه کرد
از جاش بلند شد و تازه فهمید که یه توی یه جای ناآشناسه و حتی لباسای خودشم تنش نیس
با کمی فکر کردن فهمید احتمالا تهیونگ دیشب آوردتش خونه ی خودش چند ثانیه مکث کرد و تصمیم گرفت بره دور و بر خونه رو بچرخه
اتاق خواب کمی با زمین فاصله داشت و جونگکوک اصلا حواسش به این قضیه نبود
پاش رو یهو گذاشت زمین که نزدیک بود با مخ بخوره زمین که یه چیزی مانع این شد
تهیونگ عین حیوونایی که بچشونو حمل میکنن گرفته بودش
( ینفنسنبنسنیم )
+ وای قلبم مرسی
_ خواهش
تهیونگ ، جونگکوک رو راهنمایی کرد که برن پایین و صبحونه بخورن...
________________________________________
سلاممممم عزیزانممممم
چطوریننننن؟
اینم پارت جدیددددد میانثگبمیتیک
برید حال کنید از کم بودنش 😐😂
فعلا دیگه زری ندارم بزنم پس تا درودی دیگر بدرود
YOU ARE READING
Cute bunny
Fanfictionکاپل : تهکوک ، یونمین ، نامجین و یک عدد هوسوک سینگل که خودم حالا بعدا یکی رو براش جور میکنم 😐😂 ژانر : کمدی ، ددی کینگ ، اسمات و آمپرگ =) یه توضیح همین اول کاری بدم ، اینکه تو این فیک تهیونگ تاپه و جونگ کوک باتم و ورس نداریم جونگ کوک به لباسای دخ...