part 7 / omg

2.7K 361 65
                                    

Jungkook~

داشتیم حرکت میکردیم که یهو یادم اومد نمیدونم کجا داریم میریم

+ ته ته هیونگ کجا میریم؟

_ میفهمی کوکی

+ هیونگ حس میکنم تو زیاد باهام راحت نیستی ... چون یه جورایی یهو باهات صمیمی شدم

_ نه کوک مشکلی نیست

+ آهه امیدوارم هیونگ...
زیر لب گفتم و سرمو انداختم پایین

_ ...

_ ...

_ ...

+ هیونگ چرا اینجو- وایییییییی و-ولم کنننن واییی

قبل ازینکه حرفم رو تموم کنم شروع کرد به قلقلک دادنم ( عیبی نداره... من خودمم منحرف شدم )

+ وای هیونگگگ دارم خفه میشممم کمککک

_ اوکی اوکی زنده بمون من نمیخوام قاتل شم

بعد شروع به خندیدن کرد

+ آهه نفسم بالا نمیاد

دستشو بلند کرد که موهاشو درست کنه که من جیغ زدم

+ جیغغغغغغغغغغغغ

_ یا عیسی مسیح چیشده؟؟؟؟

+ وای فکر کردم دوباره میخوای قلقلکم بدی

_ ودف؟
.
.
.
.
.

+ هیونگگگگگ کی میرسیمممم

_ پنج دقیقه دیگه میرسیم خرگوش لوس

+ لوس عمته

_ بیتربیت

+ همچنان عمته

_ یه چیزی بهت میگماااا

+ به عمت بگو

_ اوکی من تسلیمم

+ برای عمت تسلیم باش

_ چرا عمه ی منو ول نمیکنی؟

+ چون نمیخوام

_ حرفی ندارم و این‌ که رسیدیم

+ عه هورااااا

یهو درو باز کردم و پامو گذاشتم پایین ولی چون ارتفاع در تا زمین زیاد بود خوردم زمین و زانو هام کمی خراش برداشت

_ وای... خوبی؟

Taeyoung~

با تمام سرعتی که داشتم سمتش دوییدم و با چشمای اشکیش مواجه شدم

_ کوکی خوبی؟؟ گریه نکن عزیزم

+ درد میکنه ( شبیه لیتلا شده...)

_ کوکو بهش فکر نکن

+ هیونگ زانوم میسوزه نمیتونم راه برم

رفتم جلوش و براید استایل بغلش کردم و بردمش بالا 

+ واییی هیونگ اینجا چقدر خوشگلهههه

_ آره کوکی

پاهاشو تکون داد و به خاطر سوزش پاش چشماشو بست و لباشو گاز گرفت

__________________^^^__________________

حرفی ندارم چون اگه الان فنچمو ول کنم فرار میکنه پس هر چه سریع تر بای :/

Cute bunny Where stories live. Discover now