×| Mmmh |× ( KAI )
بچه ها این پارت اسمات داره قسمت اسماتو مشخص میکنم هر کی میخواد نخونه :")
**************
جونگکوک خمیازه ای کشید و چند بار چشم هاش رو باز و بسته کرد " ته؟! "
تهیونگ چشماش رو مثل برق باز کرد " هاااا؟ "
جونگکوک اخمی کرد " ها؟! "
ته : ها؟
کوک : ها؟
ته : ها؟
کوک : زهرمار
تهیونگ با همون قیافه ی خوابآلود نگاش کرد "چیشده؟ "
جونگکوک چشماش رو چرخوند " من گشنمه! "
ته : خب من چیکار کنم؟
چشم های جونگکوک گرد شد " یااا خب یه چیزی سفارش بدههه حس غذا درست کردن نیست! "
تهیونگ دستش رو روی چونش گذاشت " اوم نمیدونم چی میخوری؟ "
کوک : نمیدونم!
.
.
.
.
.
.بعد از نیم ساعت بحث کردن درباره ی اینکه چی بخورن غذاشون رو سفارش دادن و خب خوردن دیگه! ( منی که دارم داستان سریع تر پیش میبرم تا زودتر خلاص شم :") )
تهیونگ خمیازه ای کشید " خب دیگه بریم بخوابیم! "
جونگکوک اخماش رو توی هم کشید " نههه توروخدا من خوابم نمیاد! "
ته : خب به من چه!
کوک لباس رو اویزون کرد و با حالت لوسی به تهیونگ نگاه کرد " ته ته لطفا! "
ته : خودتو لوس نکن!
جونگکوک پاهاش رو به زمین کوبید " تهیونگگگگ خواهش میکنم! "
تهیونگ سمت کوک رفت و اون رو روی شونش انداخت " میریم میخوابیم! "
جونگکوک مشت هاش رو روانه ی کمر تهیونگ کرد و داد کشید " من خوابم نمیادددد! "
تهیونگ هوفی کشید و ضربه ای به باسن جونگکوک زد " چشماتو بزاری رو هم خوابت میبره! " ( :/ )
کوک : مامانم هم همیشه اینو میگفت!
تهیونگ در اتاق رو باز کرد و جونگکوک رو روی تخت پرت کرد
کوک صورتش رو جمع کرد " آییی صاف شدممم لعنت بهت ، مرتیکه ی خر! "
تهیونگ با بیحالی خودش رو هم روی تخت پرت کرد و جونگکوک رو توی بغلش کشید اما کوک از لج پشتش رو به تهیونگ کرد
تهیونگ کمر جونگکوک رو گرفت و اون رو سمت خودش برگردوند
کوک دستاش رو روی شونه تهیونگ گذاشت و سعی کرد اون رو از خودش دور کنه که موفق هم شد ولی ثانیه ای طول نکشید که تهیونگ دوباره بهش چسبید
YOU ARE READING
Cute bunny
Fanfictionکاپل : تهکوک ، یونمین ، نامجین و یک عدد هوسوک سینگل که خودم حالا بعدا یکی رو براش جور میکنم 😐😂 ژانر : کمدی ، ددی کینگ ، اسمات و آمپرگ =) یه توضیح همین اول کاری بدم ، اینکه تو این فیک تهیونگ تاپه و جونگ کوک باتم و ورس نداریم جونگ کوک به لباسای دخ...