Taehyung~
چون فکر کردیم که کوک سرکارمون گذاشته و نمیاد درو شکستیم و جیمینو بیرون اوردیم
بعد از چند دقیقه صدایی بلند توی ساختمون ایجاد شد که هر سه تامون رو به سمت پایین کشید
به پایین پله ها رسیدیم و کوک رو دیدیم که به پهلو روی زمین افتاد و عرق کرده
جیمین با چشمایی که پر از اشک بود رفت و کوکیو تو بغلش گرفت تا چک کنه که سرش آسیبی ندیده باشه
یونگی هم سریع زنگ زد به انبولانس تا کوکیو ببریم بیمارستان
ولی من از استرس مات و مبهوت بهش ( جونگ کوک ) نگاه میکردم
به خودم اومدم و رفتم پیش جونگ کوک نشستم
وقتی از وضعیت سلامت جونگ کوک مطمئن شدم با داد یونگیو صدا کردم
( منظورش از وضعیت سلامت شکستگی و ایناس )
_ یونگی اون انبولانس لعنتی کی میرسه
÷ پنج دقیقه دیگه
یونگی همونطور که با هول میومد پایین و نفس نفس میزد جملش رو کامل کرد
بعد از پنج دقیقه آنبولانس اومد و جیمین باهاشون رفت و منو یونگی با ماشین سمت بیمارستان رفتیم
وقتی رسیدیم به بیمارستان دکتر معاینش کرد و بعد از نیم ساعت از اتاق اومد بیرون
هر سه تامون رفتیم سمت دکتر و بهش نزدیک شدیم
= آقای دکتر چه مشکلی براش پیش اومده؟؟
دکتر : عام نگران نباشید حال مریضتون خوبه.... فقط یه شوک عصبی بهش وارد شده
_ چقدر دیگه میتونیم ببریمش خونه؟
دکتر : یک ساعت دیگه که سرمش تموم شد مرخصه
_ ممنون
دکتر ازمون دور شد رفتیم نشستیم روی صندلی
کمی سرم رو به خاطر اتفاقایی که امروز افتاد ماساژ دادم و سعی کردم ذهنمو خالی کنم
________________________________________
سولاممممممممممم
چه خبر؟؟؟؟
چطورین جون دلا؟
بریم سراغ سوال
با جیمین/یونگی ازدواج کنی ؟
تمامممممم
بای بایییییی
YOU ARE READING
Cute bunny
Fanfictionکاپل : تهکوک ، یونمین ، نامجین و یک عدد هوسوک سینگل که خودم حالا بعدا یکی رو براش جور میکنم 😐😂 ژانر : کمدی ، ددی کینگ ، اسمات و آمپرگ =) یه توضیح همین اول کاری بدم ، اینکه تو این فیک تهیونگ تاپه و جونگ کوک باتم و ورس نداریم جونگ کوک به لباسای دخ...