تقریبا غروب شده بود و بعد از یه عالمه بازی کردن و چرخیدن همه خسته بودن
از همه منظورم فقط جونگکوک و تهیونگه چون بقیه داشتن برای بهم رسوندن این دو تا نقشه میکشیدن و خستگی ناپذیر بودن
جونگکوک و تهیونگ از شدت خستگی خوابشون برده بود... جونگکوک سرش روی شونه های تهیونگ بود و عین خرگوشایی که کل روز رو در حال دوییدن بودن و الان خسته بودن خواب بود
جین : وایییی نگاشون کن چقدر کیوت خوابیدننننن ینلنثنفکقنامجون : عزیزم میشه آروم باشی؟
جین : ساکت شو تا با کفگیر نزدم تو سرت
و دوباره برای دو پسر جوون ذوق کرد
تهیونگ خواب بودن... بدون اینکه بدونن هیونگاشون چقدر ازشون عکس و فیلم گرفتن ( خدایا ازین هیونگا نصیب همه بکن )
بعد کلی ذوق کردن خودشونم خوابشون برد ... دقیق تر ، غش کردن از خستگی
چیه؟ شما هم از صبح میومدین خونه ی یکی بازی میکردید بعد میرفتید بیرون میچرخیدید و کلی دنبال همیدیگه میکردید شبش غش نمیکردید؟ :/
هی خواب بودن که صدای در اومد و نشون ازین میداد که یکی اومده توی خونه و دقیقا بعد از اون صدای زنی شنیده میشد
" تهیونگ؟ ".
________________________________________
سلام بر همگییییی
میخوام یکی از روزمرگی هام وقتی میخوام آپ کنم رو بهتون نشون بدم
من : *میرم توی اینستا/ پینترست که عکس برای کاور پیدا کنم
من : * بعد از یک ساعت گشتن میاد بیرون و میرم تو واتپد
من : عه یادم رفت عکس کاور رو پیدا کنم
من : *دوباره بر میگردم توی اینستا
دقیقاااا همینه 😐
خیلی رو مخه یونو؟
برای یه چیز دیگه میرم تو اینستا بعد یادم میره اصن میخواستم چیکار کنم 😑
من برم دیگه
باییییییی
YOU ARE READING
Cute bunny
Fanfictionکاپل : تهکوک ، یونمین ، نامجین و یک عدد هوسوک سینگل که خودم حالا بعدا یکی رو براش جور میکنم 😐😂 ژانر : کمدی ، ددی کینگ ، اسمات و آمپرگ =) یه توضیح همین اول کاری بدم ، اینکه تو این فیک تهیونگ تاپه و جونگ کوک باتم و ورس نداریم جونگ کوک به لباسای دخ...