Jungkook~
سنگینی روی سینم حس میکردم و این باعث شد که بیدار بشم
هیونگ دیدم که سرش روی سینم بود و بدنش وسط پاهام قرار داشت
وای نکنه میخواسته بهم تجاوز کنه ولی خوابش برده
با این فکر یه جوری شدم و سرم تکون دادم تا برای مثال اون فکر از مغزم بره بیرون
+ هیونگگگگ بلند شووو
_ وای چیشده؟
+ هیچی نشده فقط من له شدم
_ عه من دیشب اینجا خوابیدم.... اها یادم اومد دیشبم عین کوالا بهم چسبیده بودی منم اینجا خوابیدم
+ ع-عه اوکی
احمقی برای اینکه همچین فکری درباره ی هیونگم کرده بودم نثار خودم کردم و رفتم که صبحانه آماده کنم
+ هیونگ برای صبحانه چی میخوری؟
_ عام قهوه داری؟
+ اره دارم
قهوه رو براش درست کردم و روی میز گذاشتم و برای خودمم یه لیوان شیرموز ریختم
_ شیرموز دوست داری؟
+ برو یه لحظه یخچالو نگاه کن
_ من جوابمو نگرفتم ولی ب- یا ابلفض تو این همه شیرموز برای چی داری؟؟؟؟
+ من شیرموزو از هر چیزی تو این دنیای هستی بیشتر دوست دارم میفهمی... البته هویج و شیرموز تو یه رده هستن ولی خب
_ خیلیم خوب
صبحونه رو خوردیم و رفتیم روی مبل نشستیم...
×××××××××××××××××××××××××××××××××
سلام علیکمممم
خوبین؟؟؟ چه میکنین؟؟
یه سوال
تا حالا چه چیزایی رو به مامانتون نگفتین؟
ینی معنی اون چیز رو میدونین و به مامانتون نگفتین که معنیشو میدونین ( چه پیچیده شد )
من خودم همه چیو گفتم :/
از سکس بگیر تا گی و این چیزا
تازه فرق تهکوک و کوکویم بهش گفتم
من شیطونو درس میدم چی فکر کردین 😎😂😂
شاید یه پارت دیگه آپ کنم شایدم نکنم حالا ببینیم چی میشه =>
فعلا بای بای 😚😂

YOU ARE READING
Cute bunny
Fanfictionکاپل : تهکوک ، یونمین ، نامجین و یک عدد هوسوک سینگل که خودم حالا بعدا یکی رو براش جور میکنم 😐😂 ژانر : کمدی ، ددی کینگ ، اسمات و آمپرگ =) یه توضیح همین اول کاری بدم ، اینکه تو این فیک تهیونگ تاپه و جونگ کوک باتم و ورس نداریم جونگ کوک به لباسای دخ...