■□■□ okay dokay □■□■ ( MINO & ZIKO )
************
جونگکوک آروم پلک هاش رو از هم فاصله داد و چشم هاش رو با انگشتاش ماساژ داد
وقتی دیدش واضح شد با یاداوری دیشب گونه هاش گلبهی شدن ، نمیدونست چیکار باید بکنهتکون بخوره یا نه
بالاخره بعد از کلی کلنجار از سر جاش بلند شد که دردی توی ناحیه ی شکم و کمرش ایجاد شد و دیواره هاش سوخت ، که باعث شد دوباره دراز بکشهچشم هاش رو بهم فشار داد و لب هاش رو از هم فاصله داد:«تهیونگم!» ( o(╥﹏╥)o )
تهیونگ جوابی نداد و همینطور با چهره ای فرشته مانند خوابیده بود
لبخندی به قیافه ی غرق در خوابش زد :« ته ته!»تهیونگ نفس عمیقی کشید و چشم هاش رو باز کرد :« جانم؟»
جونگکوک لبش رو گاز گرفت و موهای بلند شده-اش رو پشت گوشش انداخت :«عام میگم میشه کمکم کنی تا حموم برم؟»
تهیونگ خنده ی مستطیلی ای به قیافه ی خجالت زده جونگکوک زد :« معلومه که میشه!» گفت و از روی تخت بلند شد ولی تلو تلو خورد چشم هاش شبیه به تلوزیون قدیمی هایی شد که فقط برفک نشون میداد!
به همین دلیل دوباره روی تخت نشست
بعد از دقایقی اروم خودش رو از تخت فاصله داد و به جونگکوک رسوند
یکی از دستاش رو زیر زانوش و دیگری رو زیر کمرش گذاشت و بلندش کرد که صدای اعتراض پسرک به گوش رسید :« ی-یااا من منظورم این بود که دستمو بگیری!»تهیونگ لبخندی زد که بیشتر شبیه به نیشخند بود :« نو نو بیبی کمک من اینجوریه اگه میخوای بزارمت زمین خودت برو پایین»
و از پله ها پایین رفت و اهمیتی به صورت قرمز شده جونگکوک به دلیل عصبانیت و خجالت نداد...
______________________________
خب...سلام (๑˙ー˙๑)
اممم آپ نمیکردم چون هزاران هزار بلا سرم اومد این چند روز -_-
از جمله اینکه گوشیم شکست:)
یا اینکه انگشتم به خاک رفت -_-
حالا ولش کن به هر حال الان دیگه دارم آپ میکنم :|
دوست داشتین توی یه کهکشان و کلا توی یه جهان دیگه به دنیا بیاید؟
خودم باشم که دوس دارم دیگه هر چی باشه بدتر از زمین نیست:|
اره دیگه منم برم به سوی درسانم :»
باییییییییی 😂💋
YOU ARE READING
Cute bunny
Fanfictionکاپل : تهکوک ، یونمین ، نامجین و یک عدد هوسوک سینگل که خودم حالا بعدا یکی رو براش جور میکنم 😐😂 ژانر : کمدی ، ددی کینگ ، اسمات و آمپرگ =) یه توضیح همین اول کاری بدم ، اینکه تو این فیک تهیونگ تاپه و جونگ کوک باتم و ورس نداریم جونگ کوک به لباسای دخ...