°پارت بیست و هشتم°

318 78 3
                                    

- هیس آروم!
صدای تشر آروم بکهیون رو شنید اما چشم هاش رو باز نکرد تا نوازش های صبحگاهیش رو ازش بگیره.

- یولی؟

کمی جا به جا شد و به طرفش برگشت؛ حتی اگه هزار تا دوربینم دورش بود بدون بوس صبحش نمیخواست بلند بشه‌.

دست های ظریف بکهیون روی گونه هاش نشستن و آروم نوازشش کردن:
- من که میدونم بیداری، پس چرا چشاتو نشونم نمیدی؟

چانیول لبخند کوچیکی زد و با صدای خمار و خشدار گفت: منتظرم مثل هر روز صبح بوس و بغلمو بگیرم!

صدای خنده ی آروم چند نفر بلند شد اما چانیول توجهی نکرد؛ هر چند که صاحب یکیشون صمیمی ترین دوستش باشه.

- خیله خب...
بکهیون آروم نالید و چند‌ تا بوسه روی پیشونی و گونه هاش کاشت و در آخر کنار گوشش لب زد: تولدت مبارک ددی پارک!

چشم های چانیول بلافاصله باز شدن و سیخ نشست:
- تولد؟

با دیدن سهونی که بی حوصله کیک رو بین دست هاش گرفته بود و یه کلاه بوقی قرمز روی سرش، ذوق زده و ناباور خندید و کمر بکهیون ایستاده رو بغل کرد:
- فکر نمیکردم بتونیم تولد بگیریم!

بکهیون خندید و دستش رو توی موهای سیخ شده ی چانیول فرو کرد تا مرتبشون کنه:
- چی؟ این اولین تولدیه که ما باهم جشن میگیریم؛ از دستش نمیدادم. آه تازه... من از ساعت شیش صبح بیدار شدم دارم با اینا کیکتو میپزم!
تیکه ی آخر حرفش رو کمی لوس بیان کرد و لب هاش رو جلو داد.

چانیول سر پا ایستاد و هر دو دست ظریف بکهیون رو توی دست هاش گرفت. اون ها رو عمیق و با عشق بوسید و محکم بغلش کرد.
- دوست دارم.

بکهیون بدون توجه به دوربینی که از گوشه ی چهارچوب ازشون فیلم میگرفت، خندید و گفت: من خیلی بیشتر دوست دارم.

سهون که از ایستادن و تماشا کردنشون خسته شده بود، اعتراض کرد: بسه دیگه، خسته شدم. هیونگ بهم قول دادی زود تمومش میکنی و برگشتیم برام غذا درست میکنیا.

چانیول چشم هاش رو درشت کرد و با اخم گفت: برو به دوست پسر خودت بگو، با بکهیون من چیکار داری؟

بکهیون با شنیدن وصف مالکیت چانیول خودش رو تو بغل چانیول به عقب پرت کرد و ادای غش کردن در آورد:
- لعنت... فشارم به خاطر جذابیت بیش از حدتون افتاد جناب پارک؛ نمیخواین به قلب ما یکم آوانس بدین؟

چانیول خندید و بلاخره بقیه راضی شدن از اتاق بیرون برن تا چانیول حاضر بشه و بیاد.

سهون کیک رو سریع روی میز گذاشت و کنار لوهان روی مبل نشست.
- دو تاشون دراما کویین و لوسن!
سهون با صورت جمع شده گفت و لوهان با خنده نگاهش کرد:
- برای هم خوبن.

بکهیون قبل از چانیول به آشپزخونه رفت تا صبحانه ی رویایی چانیول رو بار دیگه چک کنه. بیکن، سوسیس و تخم مرغ رو داخل بشقاب ریخت و کنار املت گوشت و تخم مرغ گذاشت. لیوان های قهوه و آبمیوه رو چک کرد و منتظر چانیول ایستاد تا بیاد.

LOST' ᶜᵒᵐᵖˡᵉᵗᵉᵈOù les histoires vivent. Découvrez maintenant