after story 1_ گردش نیویورک

375 62 13
                                    

سلامی دوباره با LOST و ایندفعه شیرین تر از خود داستان...

افتر استوری رو همونطور که بهتون قول داده بودم بلاخره _ با تاخیر بسیار_ گذاشتم و امیدوارم از خوندنش خوشحال بشید چون تنها هدف نوشتنش این بود که غم و سختی کرکتر های داستان رو بشوره و شما شاد بشید.

در اصل من افتر استوری که تا الان داشتم مینوشتم رو به دلایلی مناسب ندیدم و بیخیالش شدم و یه جدیدش رو نوشتم که به محض تموم شدنش قبل از هر پشیمونی آپش کردم.

افتر استوری قراره چند بخش باشه و دقیق نمیتونم بگم اما احتمالا توی چهار پارت براتون آپش میکنم...
طرز نگاهش کمی متفاوته و امیدوارم دوسش داشته باشید‌.

"توجه کنید که نوشته ها ترتیب زمانیش رعایت نشده و نیازی هم بهش نبوده"

***

با صدای نوتیف گوشیش نگاهش رو از کتاب توی دستش گرفت و اون رو از روی میز برداشت. وارد نوتیف شد و با لبخند بزرگی که کنج لب هاش بود ویدیو رو پلی کرد.

" گردش نیویورک"

- اوه داره میگیره؟ سلام، همونطور که قولش رو داده بودم قراره شما رو همراه خودمون ببریم به سفر. خب اینجا منم و چمدون هامون.

بعد هم دوربین رو به طرف کف اتاق گرفت و دو چمدون بزرگی که روی زمین بودن و دورشون رو کلی وسیله گرفته بود، نشون داد.

- حقیقتش چون خیلی وقته مسافرت نرفتیم نمیدونیم باید چی جمع کنیم. سهون و لوهان ازمون میخوان که فقط خودمون دو تا رو تا نیویورک ببریم اما میدونید که یکم نمیشه؟

- چانیول، تو که اینا رو برنداشتی!

صدای کلافه ی بکهیون لبخند رو روی لب های کای نشوند و از دیدن لبخند روی لب های چانیول حتی خوشحال تر هم شد. دوربین بلافاصله بکهیون رو نشون داد که وارد اتاق شد و توی دست هاش چند بسته کاندوم و یه کرم که کای میتونست به راحتی حدس بزنه لوبریکانته، بود. بکهیون با دیدن ویدیو گرفتن چانیول سریعا پشت کرد و صدای فریادش بالا رفت.
- یا یا بگیر اونور دوربینو... آخر از دست تو آبرومون میره!

ویدیو کات شده بود و این بار یه صحنه ی کوچیک از اون دو داخل هواپیما و دیدن سهون و لوهان بود. بعد دوباره کات شده بود و این بار اون دو تا کنار هم داخل یه پارک بودن.

- دوباره سلام. بکهیونا سلام کن، تو توی این ویدیو مهم تر از منی!

بکهیون کلاهش رو از روی سرش برداشت و با لبخند کوچیکی سلام کرد و چانیول باز شروع به حرف زدن کرد و کای چشم هاش رو توی کاسه چرخوند. اصلا از این که دامادشون اینقدر پرحرف بود خوشش نمیومد اما انگار بکهیون فقط از شنیدن صدای همسرش لذت میبرد.

LOST' ᶜᵒᵐᵖˡᵉᵗᵉᵈOnde histórias criam vida. Descubra agora