°پارت بیست و نهم°

315 76 7
                                    

ویدیو بالا رو اصلا جا نندازیند؛ مرتب با پارت:)
***

گوشیش رو قفل کرد و محکم بین دست هاش فشرد. خبر ها و شایعه ها برای هر دو زیاد از حد بود. چیزای منفی که براشون نوشته بودن و تمام حرف ها و اتهامات چیزی فراتر از ظلم بود. از فیک بودن یا مزخرف بودنشون حرف میزدن و فکر میکردن رابطه ی اون ها برای این شکل گرفته که حواسشون رو از اتهامی که به چانیول زده شده پرت کنن یا کمپانیشون سر زبونا بیوفته و اونایی که باور کرده بودن هم میگفتن که زیادی لوس یا غیر عادین. زیر تک تک پست های بکهیون پر از کامنت های هیت بود و یه سری اون رو سر هر چیز کوچیکی متهم کرده بودن.

طرفدارها به خاطر رفتار های عجیب اون و کای و چانیول کلی سوالات عجیب و غریب پرسیده بودن و تهش این بود که چند روز پیش یه منبع خبری از اینکه اون فرزند خوندست هم رو نمایی کرده بود و دیشب کمپانی مجبور به تایید شد و گفت که اون برادر ناتنی مدل معروف همین کمپانی، یعنی کیم کای بزرگه؛ شایعه ها دو برابر شده بود و یه سری بدون در نظر گرفتن استعداد هاش میگفتن که اون از برادرش استفاده کرده.

همه چیز برای مغز درگیر و قلب شکستش زیاد از حد بود اما تنها چیزی که سر پا نگهش داشته بود این بود که هر شب توی بغل چانیول به خواب میرفت و انگار همینم کافی بود.

هفته ی پیش آلبومشون منتشر شد و بازدید خوبی هم گرفته بودن؛ مردم به دنبال شایعه ها از کار مشترک این زوج استقبال کرده بودن و حسابی بازدید و خرید آلبوم داشتن. سود زیادی از آلبون داشتن و نفر اول چارت ها بودن اما قلب هر دو شکسته بود.

امروز روز اجرای کارشون بود و حالا بکهیون از شدت اضطراب خودش رو توی یکی از کابین های دستشویی حبس کرده بود. میخواست افکار و انرژیش رو جمع کنه اما خب یه جورایی انگار بدتر از قبل هم شده بود.

- بکهیون؟ اینجایی؟

بکهیون به خودش اومد و از روی توالت بلند شد. دستی به صورتش کشید و از اتاقک بیرون اومد.

- اینجام هیونگ.

لوهان با دقت نگاهش کرد و دستی به شونش زد:

- اینقدر مضطرب نباش، همه چی خوبه. بیا بریم، چانیول منتظره.

- باید بریم بالا ها؟

- آره، برو و صحنه رو بترکون. برای اجرای سولوت حاضری؟

امروز علاوه بر اجرای دو نفره، قرار بود هر دو یه اجرای سولو که تا حالا منتشر نشده بود هم داشته باشن؛ در اصل یه هدیه برای فن هایی بود که همیشه پشتشون بودن.

- آره، نگرانش نباش.

بکهیون لبخند نصف و نیمه ای زد و به طرف پشت صحنه، جایی که اون دراز مهربون بود، رفت.

LOST' ᶜᵒᵐᵖˡᵉᵗᵉᵈTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang