°پارت اول°

1.9K 274 13
                                    

نگاه دیگه ای به ساعت روی دیوار انداخت و بی حوصله گوشیش رو روی میز پرت کرد.
- یا لوهان هیونگ آدمی که حتی برنامه ریزی درستی نداره؟ من قراره با
کسی که نمیتونه آن تایم باشه کار کنم؟
لوهان مثل همیشه لبخندی زد و گفت: منیجرش رو اخراج کرده و مجبوره فعلا توی این وضع بی برنامه زندگی کنه؛ احتمالا اگه کیونگ قبول کنه منیجرش بشه همه چیز حل میشه. در ضمن اون توی کارش عالیه پس به تصمیم کمپانی احترام بذار و باهاش کنار بیا بک.
بکهیون بی حوصله گفت: فقط ده دقیقه ی کوفتی دیگه منتظرش میشم و بعد اگر نیومد میرم بخوابم. اونقدر خسته هستم که دیر کردنش بهترین بهونه برای پیچوندن و خوابیدنم باشه.
اخم های لوهان توی هم رفت اما قبل از اینکه چیزی بگه صدایی از پشت
سرش بلند شد:
- باور کن خیلی دلم میخواد این بهونه رو به جفتمون بدم کوچولو، اما از پنجره بالاترین طبقه کمپانی پرتم میکنن پایین پس... من اینجام!
بکهیون به طرف پسری که این حرف رو زده بود برگشت. لباس های  اور سایز مشکی که پوشیده بود اون غول دراز و بزرگ رو کمی گنده و ترسناک نشون میداد اما چشم هایی که پشت کلاهش مخفی شده بودن حسابی مهربون و براق به نظر میومد و گوش های بامزش از دو طرف کلاهش بیرون زده بودن.
کلاهش رو از روی سرش برداشت و موهای نقره ایش بیشتر توی چشم اومد. بعد از دست دادن با لوهان که خودش رو منیجر بکهیون معرفی کرده بود به طرفش برگشت.
- بکهیون سونبه، از دیدنتون خوشحالم.
بکهیون بی حوصله از جاش بلند شد اما سعی کرد احترام پسری که مقابلش بود رو هم نگهداره؛ هر چند که بیشتر از نیم ساعت دیر کرده بود!
- همچنین جناب پارک.
نیشخندی زد و گفت: میتونی چانیول صدام کنی؛ اصلا شاید برای تو یول هم بتونم باشم.
تیکه آخر حرفش رو با یه نگاه هیز گفت و خندید.
بکهیون عصبی روی صندلیش نشست و سعی کرد به اینکه چانیول یه گی لعنتیه بی تفاوت باشه.
- خب بیاین در مورد کارمون حرف بزنیم جناب پارک. انگار برای این همکاری که کمپانی و طرفدارا تصمیمش رو گرفتن ما باید یه چهار پنج ماهی هم رو تحمل کنیم.
- تحمل؟ خدای من این برای من یه نعمت بزرگه هیون!
هیون؟ فقط توی کمتر از ده دقیقه شده بود هیونی؟ اونم بکهیونی که دوستای صمیمیش هم به زور اجازه ی خلاصه کردن اسمش از بکهیون به بک رو داشتن؟
- حداقلش میتونه بکهیون باشه جناب پارک؛ بیشتر نه!
با اخطار گفت و چانیول خندید:
- بیبی، تو خیلی کیوت تر از اونی که بتونم جلوی هیون گفتنم رو بگیرم.
دستاش رو با عصبانیت مشت کرد و به طرف لوهان برگشت:
- فقط شرایط همکاری رو براش بگو و تمومش کن. واقعا دلم میخواد از اینجا خلاص بشم و برم بخوابم.
لوهان با لبخند به طرف چانیول برگشت و همه چیز رو براش توضیح داد. چانیول برخلاف زمانی که با بکهیون حرف میزد این بار کاملا جدی به حرف هاش گوش میداد و هر از چند گاهیم نظراتش رو میگفت که لوهان یادداشت میکرد تا به کمپانی بگه.
- پس از این هفته کاراتون شروع میشه. فردا هم به خونه ی جدیدی که کمپانی برای هر دوتون قرار بود حاضر کنه نقل مکان میکنید. باید روی رابطتون هم کار کنید تا بهتر با هم مچ بشین. خب... اگر حرفی دارین بگید وگرنه که می تونیم بریم.
بکهیون بلافاصله از جاش بلند شد و با تعظیم کوتاهی به هر دوشون بدون هیچ حرفی از اتاق بیرون زد.
چشم های چانیول با دیدن این حرکت گرد شد و سریع به طرف لوهان برگشت. لوهان با دیدن نگاهش با شرمندگی گفت: واقعا معذرت میخوام؛ اون یه مدته که خیلی بهم ریخته است. فقط سعی کن زیاد بهش سخت نگیری؛ الان دیگه بیشتر از پنج ساله که حالش اینطوریه. لطفا اگه باهات
بدخلقی کرد زیاد درگیرش نشو.
چانیول لبخندی زد و با سرخوشی گفت: هیچ مشکلی نیست؛ با این کاراش داره من رو برای نزدیک شدن به خودش جذب میکنه!

LOST' ᶜᵒᵐᵖˡᵉᵗᵉᵈOù les histoires vivent. Découvrez maintenant