°پارت سی ام°

356 83 7
                                    

ویدیو برای پارت قبلیه؛ عشق بدین بهش♡

***

توی یه هفته چه اتفاقای عجیبی ممکن بود رخ بده که همه چیز یک دفعه عوض بشه؟ سوال هر روز بکهیون از خودش این و جوابش سکوت بود.

چانیول باز هم بی محلی کردن هاش رو شروع کرده بود. روزها با لوهان توی کمپانی پشت درهای بسته بحث میکردن و شب ها با لبخند سرد و نگاهی تاریک به خونه ی خودش برمیگشت. بکهیون حتی روحش هم از اتفاقی در حال افتادن بود، خبر نداشت و انگار کسی هم قصد نداشت بهش جوابی بده.
هیچکس اهمیتی نمیداد که چقدر بهم ریخته، حتی لوهان همیشه نگران هم این روزها چیزهای مهم تری پیدا کرده بود که به حال روحیش کم توجهی کنه.

اما امروز انگار چیز متفاوتی داشت اتفاق میوفتاد؛ چانیول در خونه اش رو زده بود و گفته بود اگر بخواد میتونه همراهش به دورهمی دوست هاش بره. اول تردید داشت اما دلتنگی امونش رو بریده بود و چاره ای جز قبول براش باقی نمونده بود. پس راس ساعت هشت حاضر و آماده توی ماشین چانیول به مقصدی که حتی نمیدونست کجاست در حال رفتن بود.

- پیش کدوم دوستات داریم میریم؟

چانیول بدون نگاه کردن بهش آروم گفت: خونه هیچول هیونگ؛ کای هم هست.

بکهیون نیم نگاهی به قیافه ی عبوسش کرد و آروم گفت: چند روزه انگار خوب نیستی، چیزی شده؟ باهام یه جورایی بد اخلاقی.

چانیول پوزخندی زد و نگاه چپی بهش انداخت:
- واقعا؟ خودت چی فکر میکنی؟

بکهیون سردرگم شد:
- من... نمیدونم.

پوزخند چانیول عمیق تر شد و فشار دست هاش دور فرمون رو بیشتر کرد:
- پس بهتره این بار من ازت اینو مخفی کنم تا بفهمی چقدر مزخرفه که چیزیو بهت نگم!
با جوابی که داد بکهیون توی خودش فرو رفت و چانیول سرعت ماشین رو بیشتر کرد.

بعد از رسیدن به خونه هیچول و پارک کردن ماشینش توی پارکینگ سوار آسانسور شدن. بکهیون با احتیاط دستش رو به دست چانیول نزدیک کرد و انگشت شصتش رو گرفت اما خیلی سریع پس زده شد.

- دستمو نگیر!
چانیول اخطار جدی داد و بکهیون وا رفت.

" داره پست میزنه!"

" بهت گفته بودم نه؟"

" اون آخرم کسی جز ما رو نداره."

با کشیده شدن بازوش به خودش اومد و نگاه پریشونش روی چانیول بی حوصله نشست. با قدم های سست شده از آسانسور خارج شد و کنار چانیولی که زنگ در رو فشار میداد، ایستاد.

LOST' ᶜᵒᵐᵖˡᵉᵗᵉᵈWhere stories live. Discover now