after story 2_ دیت خونگی

280 38 22
                                    

سلام مجدد، امیدوارم خوب باشید^^

پارت جدید افتر استوری خدمت شما و امیدوارم دوستش داشته باشید.

این بار چانبک یه مهمون کوچولوی ناز هم دارن که توی تصورات من خیلی عسله!

برای اینکه اگر یه موقع داستان ریپورت شد و پرید همدیگه رو گم نکنیم هم پیشنهاد میکنم اگر دوست داشید توی چنل بیاید.

آیدی: @ به علاوه ی mioowes

دوستون دارم و خوشحال میشم نظراتتون رو داشته باشم♡

***

- بابایی؟

سوهو با شنیدن صدای دخترش دست از خوندن پرونده کشید و با لبخند نگاهش کرد.
- جانم عزیزم؟

- میشه فیلم عمو بکهیون و خودم رو بازم ببینم؟

سوهو نفسش رو بیرون فرستاد و از جا بلند شد.
- عزیزم، اون فیلم یکم بزرگونست.

- اما من توش تاب بازی میکنم!

سومی با لب های آویزون شده گفت و سوهو بلاخره تسلیم شد.
- بیا بریم. بابا کریس کو؟

- بابایی با دهن باز روی مبل خوابش برده!
سومی با ذوق گفت و سوهو خندید. دخترشون علایق عجیبی داشت و یکیش غرق در خواب دیدن کریس روی مبل بود.

هر دو وارد سالن خونه شدن و سوهو با برداشتن کنترل کنار کریس غرق در خواب نشست. ویدیو رو خیلی زود پیدا کرد و بعد از باز کردنش کنترل رو به میز برگردوند. سومی رو توی بغل خودش کشوند و بعد از بوسیدن موهای نرمش خودش هم به کریس تکیه داد.

- بابا اسمش چی بود؟

- روز خونگی. واقعا با چه عقلی این اسما رو روی ویدیو ها میذارن؟

قسمت آخر حرفش رو زمزمه وار گفت و منتظر به تلویزیون نگاه کرد. حقیقتا اون ویدیو رو حفظ بود اما هر بار که نگاهش میکرد باز هم براش تازگی داشت.

" - الان ساعت هشت صبح به وقت سئوله. بکهیون هنوز خوابیده، درست مثل پاپیا!
چانیول بود که با چهره ی پف کرده دوربین رو روی صورت خودش و بکهیون فیکس میکرد و آروم حرف میزد تا بیدار نشه.

بکهیون به شکم روی تخت خوابیده بود و کل پتو رو دور خودش پیچیده بود. چانیول هم بین شکم و بازوش خوابیده بود و موهاش روی بازوی بکهیون پخش بود.

- یه واقعیت راجب ازدواج اینه که هر روز صبح در حالی که خیلی مرتب و شیک هستیم توی بغل هم بیدار نمیشیم. بکهیون کل پتو رو ازم میگیره و گاهی بهم لگد میزنه‌. تا قبل اینکه ازدواج کنیم خیلی ملوس میخوابید.

و بعد سرش رو بالا برد و بهش نگاه کرد.
- ولی با این حال حس خیلی خوبی داره که صبحا کنارش بیدار میشم."

LOST' ᶜᵒᵐᵖˡᵉᵗᵉᵈDonde viven las historias. Descúbrelo ahora