20

758 193 143
                                    

پارت بیستم
«حتی یک روز را هم نباید بدون کشیدن خطی گذراند.»
- گاوارنی
*

«برگرد سمتم گوک.»
صداش خش برداشته.

اون پسر رو با دستام می‌پوشونم و سرمو برمی‌گردونم سمتش:«چرا تهیونگ؟»

«شوخی می‌کنی دیگه؟!»
تبریک جونگوک عزیزم، با یک جمله کل ظاهر سکسی تهیونگ رو محو کردی.

حس می‌کنم گونه‌هام قد گوجه‌فرنگی سرخ شده، حالا باید انتخاب کنم: اینکه با دستام همچنان اون پسر رو قایم کنم یا گونه‌های ضایع‌ام رو، و خب مشخصه که در این لحظه اون پسر بیشتر به حمایت‌های مامانش نیاز داره پس اجازه می‌دم گونه‌هام جلوی چشماش بدرخشن.

تهیونگ پقی می‌زنه زیر خنده و دستاشو دو طرف من رو نیمکت میذاره تا اونجا رو بگیره و نیفته، بریده بریده میگه:«انقد سکسی رفتار می‌کنی...بعد...درست لحظه‌ی نمایش...ادا باکره‌ها رو درمیاری؟!»

کلمات به زور از بین لبام خارج می‌شن:«ما...حقیقتا...باکره‌ایم تهیونگ.»
با جمع بستن فعلی که استفاده می‌کنم خنده‌ش شدیدتر میشه. حس می‌کنم گرمای تن منم که به خاطر چند دقیقه پیش تولید شده بود در حال از بین رفتنه.
انگار که این فکرمو شنیده باشه یهو دست از خندیدن برمی‌داره:«بابا اینقدر شیطنت نکن بذار کارمو انجام بدم!»

خیلی شاکی دستامو بالا میارم و می‌زنم به کمرم-مادر احمق از پسرش غافل می‌شه- و برمیگردم سمت تهیونگ:«کارت چیه دقیقا؟!»

لبشو گاز میگیره تا به صحنه‌ای که من بهش تقدیم کردم نخنده، اونقدری ستاره تو چشمای تیره‌ی قشنگش شناورن که می‌ترسم با محو شدن درشون بیهوش بشم.
میگه:«ببین داره منو صدا می‌زنه!»

«کی؟!»
و بعد پرسیدنش تازه می‌فهمم چه چیز اشتباهی پرسیدم،
اون پسر رسما بلند شده داره با سر به تهیونگ اشاره می‌کنه و به من میگه:«خب فلج مغزی مگه کوری؟! منو میگه دیگه!»

می‌نالم:«ته‌یونگ!»
و پاهامو تا جای ممکن به هم چفت می‌کنم.
جدی میشه،زانوهاشو تکیه میده به زمین و سیخ میشینه روبروم، دستاش بالا میان:«بهم اعتماد بکن فقط، باشه؟»

دستاش که احیانا نمی‌خوان بیان سمت من؟!
«نه-»
نفسام نامنظم میشه،
دستاشو پس میکشه.

اغواگر میگه:«نشد دیگه، تو قرار شد بهم اعتماد کنی، قول میدم اذیت نمیشی،خب؟»

به قدری بیشعوره که من همین لحظه و الان در حالتی که اون پسرم داره بیرون از شلوارم هوا میخوره، تازه برای اولین بار دارم از کوفتی که قراره اتفاق بیفته خبردار میشم چون راجع بهش بهم نگفته بوده، اصلا باید اون پسرمو بکنم تو دهنش تا ادب بشه و دیگه ازین غلطا نکنه ولی- صبر کن بیینم...
نکنه
میخواد
دقیقا همین کارو انجام بده.

He was my Mona Lisa || TaeKook ~ CompletedWhere stories live. Discover now