36

551 138 80
                                    

پارت ششم
«من همون دوستت هستم که اول از همه بهم شک می‌کنی، و اول از همه جایگزینم می‌کنی با کلهم مردم جهان...دلم نمی‌خواد یه روز غصه‌شو بخوری،
بیا بغلم،
از اول شروع می‌کنیم
*

امروز همون روز بزرگه،
روزی که تهیونگ مدتهاست منتظرش بوده،
روزی که من میخوام کوچک‌ترین دین ممکن رو نسبت به همسفرهای قدیمیم ادا کنم،
و میرم تا داوطلبانه وارد بستر مرگ استاد سابقم بشم، تمپلار بزرگ، فدریکو کورسی.

تا همین هفته‌ی قبل روحیه‌ی من و اوضاع خیلی خوب به نظر می‌رسید، بی برو برگرد مطمئن بودم که سربلند از این ماموریت برمی‌گردم، تا اینکه تهیونگ با یه اخطار لرز به جونم انداخت:

«توی همون مهمونی که تو از دستم ناراحت شدی، فدریکو منو با اسم واقعیم صدا زد.»

این خیلی معنی‌‌ها رو میده، که فدریکو احتمال داره بدونه من چرا در این موقعیتم، و واسه همینه که تهیونگ چندتا ترفند رو کاملا جدی در طول چند روز گذشته یادم داده:
- چطوری فرد مقابلم هر چقدرم قوی باشه بازوم رو دور گردنش چفت و خفه‌ش کنم
- اگر چاقویی به سمتم پرواز کرد چطور جاخالی بدم و یا حداقل از ارگان‌های حیاتی بدنم محافظت کنم
- و اینکه تمام مدت هشیار باشم

نصیحت آخری رو خیلی جدی‌تر گرفتم، نه صرفا برای امروز، که برای باقی روزای عمرم. تجربه بهم ثابت کرده هر زمان که اوضاع رو به حال خودش رها کردم، نشستم یه گوشه و تنبلانه زمزمه کردم: «بذار خودش هرجوری که می‌خواد پیش بره.» تهش حتما من اون آدم پشیمونه بودم، دیگه هیچی رو به حال خودش رها نمی‌کنم اونم تا زمانی که مربوط به منه! حواسمو جمع می‌کنم و فرصت‌ها رو تحت هر شرایط شکار. جونگوکِ الان خیلی بیشتر زندگیشو جدی گرفته تا جونگوک یک سال پیش، همین قدر تغییر کردم که اگه مجددا برگردم به دوران خروجم از استودیو، اونموقع شغل و سودای قلبیمو ول نمی‌کنم، میرم یه استاد و یه استودیوی دیگه پیدا می‌کنم،
نه اینکه مثل یه بچه‌ سال‌ها به انتظار بشینم تا باباجونم یه موقعیت خوب واسم گیر بیاره، میخوام خیلی مسئولیت‌پذیرتر باشم در قبال همه‌چیز، مخصوصا هم که الان دیگه تنها نیستم، یکم از بارهای همسفرم هم الان تو دستای منه.

«فدریکو میدونه که به نسبت آدم باهوشی هستی؟»

وقتی ته اینو ازم پرسید گیج شدم، و یه کوچولو هم شرمنده، «به نسبت باهوش» همون مؤدب شده‌ی «خنگ» به حساب میاد؟! تهیونگ بابت سطح هوشم از دستم عذاب میکشه؟

He was my Mona Lisa || TaeKook ~ CompletedKde žijí příběhy. Začni objevovat