24

706 155 102
                                    

پارت بیست و چهارم

«بذار دوباک جذبه، لطافت و پولشو برای خودش نگه داره من هم زندگی پر از واقعیت‌ها و مشقت‌های خودم رو ادامه میدم. تا حالا نشده واقعیت‌ها و مشقت‌های زندگی آدم رو نابود کنه.»
- وینسنت ون‌گوگ
(یادداشت هاول: تمسخرآمیز به نظر میاد اما این ون‌گوگ عزیز در سن ۳۷ سالگی به خاطر همین واقعیتها و مشقتها به خودش خاتمه داد، دردها و زخم‌ها رو جدی بگیرید.)

*

چهل روزه که تهیونگ رفته، و نگاه برزخی جیمین که فکر می‌کنه نیم ساعت پیش تلاش می‌کردم دستش بندازم هیچ کمکی در راستای تمدد اعصابم نمی‌کنه،
اصلا شما بیاین جای من!
کاسه و تیغ اصلاح ببرین بدین دستش! و اون برگرده بگه «اینو چیکارش کنم؟»، کاملا صادقانه بگین: این ایده به سرتون نمی‌زنه که نکنه جیمین جنسیتش مؤنث باشه؟ نه جان من، این به فکر شما نمی‌رسید؟؟؟
جیمین کلا فکر می‌کرد میخوام تلافی کنم و آزارش بدم، اما هیچ بنی بشری به من نگفته بود که جیمین اونقدری صورتش مو درنمیاره که نیاز داشته باشه مدام اصلاح کنه، و بعله، جیمین پسره، پسرررررررر!!! لازمه بگم که شلوارشو کشید پایین و یه چیزیشو نشونم داد تا مطمئن بشم؟!
لعنت، مخم گوزیده، آره...

«جونگوک جان، تکلیف این خالکوبی قشنگ رو بازوی راستت چی میشه؟ اونم نه هر طرحی! شابیزک آخه؟!»

چشمامو تو حدقه می‌چرخونم و از کنارش رد میشم، سه روزه که از زدن طرح این گل رو دستم میگذره و اون همچنان اصرار داره رئیس بازی دربیاره، میگه تهیونگ قطعا بعد برگشتن کله‌شو میکنه چون اجازه داده من خالکوبی کنم، به جیمین چه دخلی داره خب، فدریکو گفت باید ثابت کنم جدی‌ام برای این رابطه و این خالکوبی نشان وفاداری منه، یجورایی به یاد آوردم که چرا شاگرد این مرد بودم و چرا جذبش میشدم، چون اون خیلی خوب بلده با نماد‌ها کار بکنه، و من با چندتا پرس و جوی ساده فهمیدم گل شابیزک چه مفهومی داره:"سکوت."
یعنی کافیه از این رابطه‌ی پنهانی چیزی از گلو خارج کنم تا عمرم به سر برسه.

«هوی با توام‌ها!»

از فکر و خیال خارجم می‌کنه، امروز نهار رو مهمون جیمین بودم، و الان تازه درک می‌کنم خوردن یه چنین وعده‌ی مفصل و کاملی اصلا به بدن من نمی‌سازه، شاید بدن کوچولوی اون واقعا به این حجم از غذا نیازمنده، برخلاف من.
«چیه؟»

«الان قرار بعدیت واسه کیه؟»

شونه بالا میندازم:«هر وقت دستیارشو بفرسته سراغم.»

«آدرس کارگاهتو دادی؟»

«آره.»

He was my Mona Lisa || TaeKook ~ CompletedWhere stories live. Discover now