𖤐⃟𝐓𝐖𝐎

2.7K 523 190
                                    

یک‌شنبه 1 سپتامبر 2019 ساعت 16:30

همه توی سالن، روی صندلی های دور میز نشسته بودیم و به سخنرانی طولانی و مسخره‌ی مدیر ریچاردسن [Richardson-نام خانوادگی بریتانیایی به معنی قانون گذار قدرتمند] و پروفسور ها گوش میدادیم.

کسل کننده و به درد نخور! تمام حرف هاشون توی این دو کلمه خلاصه میشد .

بعد از سخنرانی ای که انگار ساعت ها  طول کشید ، بلاخره نوبت تعیین گروه سال اولی ها شد.
آقای تورینگ [Turing-نام خانوادگی بریتانیایی ، معنی : نام یک ماشین شبیه ساز منطق الگوریتم کامپیوتری] ، پروفسور درس ریاضیات جادویی به نوبت اسم بچه ها رو میخوند و کلاه سورتینگ [Sorting-گروه‌بندی] رو روی سرشون میگذاشت و کلاه ، گروهشون رو بلند اعلام میکرد .

یاد پارسال خودمون افتادم . وقتی که کلاه سورتینگ گروه من رو اعلام کرد.
امیدوارم بچه های به درد بخوری توی تیم‌مون بیوفته تا امسال امتیاز برتر برای ما باشه.
هر چند معمولا اینطور نمیشه. خود من پارسال باعث کسر چند امتیاز از گروهمون شده بودم.

سالن پر از و هیجان و صدای تشویق بود تا اینکه...

-جئون جونگ‌کوک.
بعد از اعلام این اسم توسط پروفسور تورینگ ، همه سالن از سکوت پر شد!
همه خیره به پسری بودند که داشت سمت صندلی وسط سالن میرفت.
اینجا چه خبره؟

زمزمه هایی توی سالن پیچیده شد.
-هنوز زنده است؟
-اون نفرین شده!
-اونم یه خائنه مثل پدر و مادرش!

با تعجب به جیمین نگاه کردم که اونم متعجب بود و معلوم بود چیزی نمیدونه مثل من.
به جین هیونگ نگاه کردم که به رو‌به‌رو خیره بود.
-چی شده جین هیونگ؟ مگه اون کیه؟
-منم دقیق نمیدونم فقط شنیده بودم انگار از وقتی به دنیا اومد نفرین شده بوده. میگن پدر و مادرش خائن بودن!
جین هیونگ در جواب سوال من توضیح داد.

با تعجب به پسری نگاه کردم که داشت روی صندلی وسط سالن می نشست. این همون سال اولی توی حیاط نبود؟

وقتی روی صندلی نشست نگاهش رو با حالت خاصی توی سالن چرخوند و بعد نگاهش روی من افتاد. اون به من خیره بود و من حس عجیبی داشتم. اون چشه؟
نگاهم رو ازش گرفتم.

کلاه سورتینگ داد زد ″اسلیترین!″

اما کسی نبود برای اون دست بزنه و تشویقش کنه ، کاری که برای همه به‌ جز اون انجام دادن. حتی از دور هم معلوم بود که چشم های درشتش پر از ناراحتیه و لبخند کمرنگ روی لب هاش ناراحتیش رو نمی پوشوند.
اون از روی صندلی بلند شد و سمت میز اسلیترینی ها رفت.

-بایدم اسلیترینی میشد . پدر و مادرش هر دو اسلیترینی بودن. اصیل زاده های خائن!
یکی از بچه های میز ما سعی کرد طوری بگه که به گوش اون پسر هم برسه و بعد از اون دوباره پچ پچ ها شروع شد.

دروغ نبود اگر میگفتم دلم یکم براش سوخت، اما اهمیتی نداشت.
بهرحال اون یه اصیل زاده‌ی اسلیترینی بود و من از این دسته از آدم ها متنفر بودم.
























[نیلی]

「𝐓𝐇𝐄 𝐓𝐈𝐌𝐄: 𝐅𝐢𝐧𝐝𝐢𝐧𝐠 𝐘𝐨𝐮 𝗜𝗜 𝐕𝐤𝐨𝐨𝐤」Where stories live. Discover now