شنبه 26 اکتبر 2019 ساعت 18:00
به اپن بزرگ خونه-عمارتی که توش بودیم تکیه داده بودم و به تلاش های جیمین و هوسوک برای بهتر از همدیگه رقصیدن با خنده نگاه میکردم .
جین هیونگ کنارم بود و داشت دو تا از نوشیدنی ها رو خلاقانه توی هم مخلوط میکرد و امتحان میکرد . قبل از اینکه بیاییم به این مهمونی بهش گفتم که چیزای احمقانه و دردسر ساز نخوره مثل دفعهی قبل و حالا اون انگار اینجا داره چیزهای احمقانه و دردسر ساز ، میسازه.
همونطور که داشتم یک نوشیدنی معمولی ، بدون انرژی اضافه ، مستی ، دیوونگی و هیچ حالت عجیب دیگه ای رو میخوردم به خودم قول دادم اگر حالشون بد شد ، همینجا رهاشون کنم.
البته اونا هنوز خوب بودن . هنوز!
خونه پر از نورهای رنگارنگ ، دود و کف ، خوردنی های جادویی و معمولی و آدم های مختلف بود که بیشترشون رو یا میشناختم یا دیده بودم و هنوز هم هر لحظه به تعداد جمعیت اضافه میشد.کریسپین [Crispin-اسم پسر لاتینی به معنی مو فرفری] گریفیندوری سال سومی ، که صاحب این خونه و این جشن تولد بود با خوشحالی و هیجان به سمت ما اومد.
–هی! بهتون خوش میگذره؟
کریسپین با مهمون نوازی و هیجان گفت ، من واقعا ازش خوشم میاد ، اون خیلی شاد و اهل خوش گذرونیه.
–تولدت مبارک کریس!
ما اول یکی یکی و بعد همه باهم بهش گفتیم و براش هو کشیدیم و دست زدیم که اون ذوق کرد.–مرسی بچه ها.
اون با خندهی بزرگ روی لب هاش ، گفت.
–پارسال بیشتر مهمونی میگرفتی پسر . تو تنها بچه پولداری هستی که توی این شهر زندگی میکنه و خیلی راحت میتونه همچین مهمونی هایی با کل جمعیت مدرسه بگیره.
جین هیونگ با مسخرگی تعریف کرد و کریسپین خندید.–خودمم دلم برای اون مهمونی ها تنگ شده . اما پارسال پدرم بعد دیدن نمره های افتضاحم مهمونی گرفتن رو قدغن کرد . اما نگران نباش جین ، حدقل میتونم یواشکی وقتی نیست چند تا مهمونی بگیرم.
اون با تخسی و شیطنت گفت و ما خندیدیم.–چی؟!
صدای نسبتا بلند جیمین نگاه ما رو به سمت خودش کشوند . اون برگشت و به کریسپین نگاه کرد.
–برای چی اون خائن اسلیترینی رو دعوت کردی؟
جیمین با تعجب پرسید . اون دوباره این حرف های مسخره رو شروع کرد.جیمین وقتی دید که کریسپین متوجه منظورش نشده به شخصی که انگار تازه اومده بود اشاره کرد. اون جونگکوک بود ، و با اشاره جیمین نگاهش روی ما افتاد . این واقعا خجالت آور بود.
–اونو میگم ، جونگکوک.
جیمین با انزجار گفت. اون دیگه داره بیش از حد این رو بزرگ میکنه.–خب من کل مدرسه رو دعوت کردم اونم جزوی از ...
–تو چته جیمین؟
من با صدای کمی بلند شده وسط حرف کریسپین پریدم.
YOU ARE READING
「𝐓𝐇𝐄 𝐓𝐈𝐌𝐄: 𝐅𝐢𝐧𝐝𝐢𝐧𝐠 𝐘𝐨𝐮 𝗜𝗜 𝐕𝐤𝐨𝐨𝐤」
Fanfiction「 زمآن: پیدا کردنِ تو 」 「 فصل اول 」 「 کامل شده 」 ᯈ𝐀𝐛𝐨𝐮𝐭 𝐓𝐇𝐄 𝐓𝐈𝐌𝐄 𝐬𝐞𝐚𝐬𝐨𝐧 𝐨𝐧𝐞: وقتی برای اولین بار بوسیدمش، گریه کرد! اون زمان فکر میکردم تویِ اشک هایی که از چشمهاش میچکه، پر از حسِ شوق و عشقه؛ فکر میکردم ترس های اون هم مثل ترس...