شنبه 21 سپتامبر 2019 ساعت 16:00عرقِ روی پیشونیم رو پاک کردم و به دنبالِ آندرِا که کُوافل توی دستش بود پرواز میکردم تا هر موقع که مهاجمی جلوش ظاهر شد ، کُوافل رو به من پاس بده .
دو ساعت و نیم از زمان شروعِ بازی با ریونکلا ها میگذشت و تا الان اون ها بیست امتیاز از ما جلوتر بودند و این ما رو عصبی کرده بود ، مخصوصا مارکِس .
قبل از اینکه آندرِِا کُوافل رو به من پاس بده ، توسطِ یکی از مهاجم های ریونکلا از دستش داد و من تقریبا گمراه و گیج شده بودم و دنبالِ یک بِلاجِر [Bludger - توپی آهنی که مدافع ها با چوب ضربه زنی ، برای گمراه کردن مهاجم ها از آن استفاده میکنند] توی زمین پرواز میکردم .
با دادِ مارکِس به خودم اومدم و از اون بلاجر لعنتی دور شدم و سمتی که مارکِس با کوافِل توی دستش میرفت ، پرواز کردم و آندرِا هم به ما ملحق شد .
امیدوار بودم که زودتر بتونیم امتیاز بهتری بگیریم و برنده شیم . مارکِس به من علامت داد که جلوتر برم و از جلو هواش رو داشته باشم و من هم همونطور که گفت جلوتر رفتم و جایی نزدیک به محدودهی دروازهبانی ریونکلا ها معلق ایستادم .
مارکِس داشت نزدیک میشد ، اون برای لحظه ای طوری تظاهر کرد که انگار میخواد کُوافل رو برای آندرِا که عقب تر بود پرتاب کنه و مدافع های ریونکلا به سمتِ آندرِا رفتن ولی اون یکدفعه خیلی سریع کُوافل رو برای من پرتاب کرد و من قبل از اینکه مدافع ها سمتم بیان ، خیلی سریع کُوافل رو پرتاب کردم و از توی دروازهی بالایی رد شد .
–هفتاد-هشتاد !
امتیاز ها اعلام شد و ما کمی شادی کردیم ولی به خاطرِ عقب بودنِ امتیاز ، دوامی نداشت .فکر میکنم بیشتر از سه ساعت از بازی گذشته بود و امتیاز ها تغییری نکرده بود که بلاخره انگار گُلدن اِسنیچ پیداش شده بود و اَدلار و جویندهی ریونکلا به طرفش پرواز میکردن .
تمام این سه ساعت یا بیشتر ، اَدلار بیکار بود و این قضیه گاهی حرصم رو در میآوورد .ما به بازی ادامه دادیم و بعد از نیم ساعت مارکِس تونست یک بار دیگه امتیاز برای ما بگیره .
تقریبا فکر میکنم چهار ساعت از زمان بازی گذشته بود ، کُوافل رو مهاجم ریونکلایی به سمت دروازه های ما پرتاب کرد ولی اَلکساندر جلوش رو گرفت و همون لحظه صدای سوت داور شنیده شد .
ما همه غرق بازی بودیم و متعجب شده بودیم ولی با داد هیجان زدهی اَدلار متوجه شدیم که اون گُلدن اسنیچ رو گرفته !
ما خیلی هیجان زده شدیم و همه خیلی خوشحال بودیم . همینطور خسته !•
ساعت 22:50
–تا ماهِ دیگه بازی ندارید درسته ؟
من در جواب جین هیونگ که دربارهی کوئیدیچ سؤال پرسیده بود سر تکون دادم .
YOU ARE READING
「𝐓𝐇𝐄 𝐓𝐈𝐌𝐄: 𝐅𝐢𝐧𝐝𝐢𝐧𝐠 𝐘𝐨𝐮 𝗜𝗜 𝐕𝐤𝐨𝐨𝐤」
Fanfiction「 زمآن: پیدا کردنِ تو 」 「 فصل اول 」 「 کامل شده 」 ᯈ𝐀𝐛𝐨𝐮𝐭 𝐓𝐇𝐄 𝐓𝐈𝐌𝐄 𝐬𝐞𝐚𝐬𝐨𝐧 𝐨𝐧𝐞: وقتی برای اولین بار بوسیدمش، گریه کرد! اون زمان فکر میکردم تویِ اشک هایی که از چشمهاش میچکه، پر از حسِ شوق و عشقه؛ فکر میکردم ترس های اون هم مثل ترس...