سه شنبه 3 سپتامبر 2019 ساعت 9:00–بوریس فاستر! [Buris-نام پسر بریتانیایی به معنی گرگ _ Foster-نام خانوادگی بریتانیایی به معنی نگهبان جنگل]
پروفسور درس ′موجودات جادویی′ خودش رو معرفی کرد.این اسم برای کسی مثل اون واقعا خنده دار بود ، چون قد کوتاهی داشت و تقریبا ریزه میزه بود . چشم هاش زیادی درشت و گوش هاش زیادی بزرگ بود و وقتی هم که لبخند زد متوجه شدم که برعکس قواره اش بیشتر اجزای بدنش نسبت به خودش بزرگ بودن ، مثل پاها و دستهاش .
–وقتی به دنیا اومدم ، پدرم دوست داشت که مثل یک گرگ ، قوی و بزرگ باشم ، برای همین اسمم رو بوریس گذاشت.
اون با هیجان از بچگیاش گفت و ما خیلی خنثی بهش نگاه میکردیم.–ولی خب بوریس به جز گرگ ، معنی کوتاه رو هم میده.
اون با حسرت گفت.
این واقعا خنده دار بود ، اون خیلی خونگرم به نظر میرسید . هوسوک هیونگ میگفت عاشق این درس و پروفسورشه.اون یکدفعه تغییر کرد و دوباره هیجان زده شد و دستهای بزرگش رو بهم کوبید .
–من قراره درس ′موجودات جادویی′ رو بهتون درس بدم . طبق برنامه ریزی هایی که کردن ، باید چند جلسه فقط تئوری این درس رو باهاتون کار کنم و بعد از یاد گرفتن یک سری از نکته ها میتونیم به فضای باز بریم و بعضی از این موجودات رو از نزدیک ببینیم .اون از ما هیجان زده تر بود اما ما هم به اندازه کافی به خاطر حرف هاش هیجان زده شدیم .
–خب کتاب ها تون رو باز کنید . صفحهی هفت . بیایید از قدیمی ترین موجودات جادویی شروع کنیم .دعا میکردم که کاش زودتر بتونیم به فضای باز بریم و اون موجودات عجیب و غریبِ جادویی رو ببینیم .
–خب من یک سری عکس از این موجودات براتون تهیه کردم که میتونین روی این پرده ببینید .اون پرده نمایشگر قدیمی رو روشن کرد . این مدرسه واقعا به وسایل جدید و پیشرفته تری احتیاج داشت اما جادوگر ها اصلا رابطهی خوبی با تکنولوژی و پیشرفت نداشتن. به همین خاطر ما توی کلاس ها و جلوی پروفسور ها نمیتونستیم گوشی هامون رو با خودمون بیاریم . فقط توی خوابگاه ها .
اولین عکسی که روی پردهی نمایشگر قدیمی ظاهر شد ، عکس یک جور گاو عجیب غریب بود .
–اُفیتاروس ها [Ophitaurus] … توی کتابتون گفته که این حیوون نیمی گاو و نیمی اژدها بوده . جلوی بدن اون ها مثل گاو بود و به جای سُم های پشتی ، دم اژدها داشتند و همینطور زبون اشون باریک ، بلند و زهر آلود بود . تنها نقطه ضعفشون هم آتش بوده .–پروفسور شما تا حالا یکی از اون ها رو دیدین؟
–نه من ندیدم ، در واقع خیلی وقت هست که کسی یکی از اون ها رو ندیده . خب موجود بعدی پگاسوس [Pegasus] هست … آممم ، تو ! … آره تو ، از روی کتاب بخون .
پروفسور به بریجیت [Brigitte-نام دختر فرانسوی به معنی باشکوه و عالی] اشاره کرد و اون با لحجهی نسبتا غلیظ فرانسویش شروع به خوندن کرد و همونطور روی پرده عکس یک اسب سفید و با بال های بزرگ و زیبا ظاهر شد .
STAI LEGGENDO
「𝐓𝐇𝐄 𝐓𝐈𝐌𝐄: 𝐅𝐢𝐧𝐝𝐢𝐧𝐠 𝐘𝐨𝐮 𝗜𝗜 𝐕𝐤𝐨𝐨𝐤」
Fanfiction「 زمآن: پیدا کردنِ تو 」 「 فصل اول 」 「 کامل شده 」 ᯈ𝐀𝐛𝐨𝐮𝐭 𝐓𝐇𝐄 𝐓𝐈𝐌𝐄 𝐬𝐞𝐚𝐬𝐨𝐧 𝐨𝐧𝐞: وقتی برای اولین بار بوسیدمش، گریه کرد! اون زمان فکر میکردم تویِ اشک هایی که از چشمهاش میچکه، پر از حسِ شوق و عشقه؛ فکر میکردم ترس های اون هم مثل ترس...