♪ [We Fell In Love In October : Girl In Red]
دوشنبه 28 اکتبر 2019 ساعت 13:30
–هنوزم میگم مهمونی افتضاح بود !
جین هیونگ با دهن پر ، همونطور که داشت ناهار میخورد گفت و هوسوک هیونگ بهش اشاره کرد که محتویات داخل دهنش رو قورت بده.–هنوزم میگم مهمونی افتضاح بود!
جین هیونگ دوباره جمله اش رو با پافشاری تکرار کرد.–هیونگ من قبل رفتن بهت گفتم که دوباره با چرت و پرت خوردن حالت رو بد نکنی ، ولی تو کل نوشیدنی های اونجا رو باهم قاطی کردی . اینکه تو حالت بد شد و بالا آووردی بخاطر این نیست که مهمونی خوب نبوده!
من با یادآوری اتفاقات مهمونی کریسپین به هیونگ غر زدم .–آره خب ، تو باید هم این رو بگی . به هرکس که بد گذشته باشه حداقل به تو که خوش گذشته .
جین هیونگ با نیشخند گفت .
–درسته! چرا باید به تو بد بگذره وقتی دوست دختر پیدا کردی؟
جیمین هم نیشخند زد و کوبید به بازوم .
قسم میخورم این سومین باریه که اونها بخاطر این دارن بهم تیکه می اندازن .–نخیرم!
من غر زدم ولی اونها اهمیتی ندادن .
–اون همیشه خرشانس بود ! بریجیت خیلی خوشگل و خوش هیکله .
جیمین طوری این رو به جین هیونگ گفت که انگار من اونجا نبودم .–اون هنوز دوست دخترم نیست.
من غریدم . میدونم که اونها دارن سربهسرم میذارن تا بهم بخندن .
–داره دروغ میگه . امروز بعد از ظهر باهاش قرار داره ! من شنیدم که داشتن باهم پشت تلفن لاس میزدن .
جیمین آمار من رو به جین هیونگ داد . من نمیدونم ، چی شد که با جیمین دوست شدم؟–واقعا؟
هوسوک هیونگ پرسید.
–فوق العادست پسر! وقتی فرستادمت جلو اصلا فکرش رو هم نمیکردم که انقدر خوب پیش بره .
هوسوک هیونگ گفت . این یکم خجالت آوره !
من اصلا به این چیز ها عادت ندارم و تازه ما فقط قراره خیلی دوستانه برای اینکه با هم آشنا شیم بیرون بریم .تصمیم گرفتم که برم بیرون و توی حیاط قدم بزنم . شاید یه سر به جونگکوک زدم .
صدای خنده جیمین ، هوسوک و جین هیونگ و دلجویی تمسخر آمیزشون ازم رو میشنیدم ولی اهمیت ندادم و از سالن خارج شدم .زودتر از اون چه که فکرش رو میکردم راهم به سمت جونگکوک کشیده و اینبار بدون اینکه بترسونمش کنارش رفتم .
داشت تیکه های هویج توی غذاش رو به کُ کُ میداد و اون هم از توی دستش تند تند میخورد .سرش رو بالا آوورد و نگاهش به من افتاد .
اون امروز انگار … یه جور دیگه ای هست . من این رو بدون اینکه اون بگه از نگاه کردن به چشم هاش فهمیدم .–سلام.
با اینحال که اون منو دید و از من کوچک تر بود اما من دوباره کسی بودم که اول بهش گفتم .
این کلمه ، کلمه ای هست که من خیلی کم توی مکالماتم ازش استفاده میکنم . توی مکالماتم با همه به جز اون !
YOU ARE READING
「𝐓𝐇𝐄 𝐓𝐈𝐌𝐄: 𝐅𝐢𝐧𝐝𝐢𝐧𝐠 𝐘𝐨𝐮 𝗜𝗜 𝐕𝐤𝐨𝐨𝐤」
Fanfiction「 زمآن: پیدا کردنِ تو 」 「 فصل اول 」 「 کامل شده 」 ᯈ𝐀𝐛𝐨𝐮𝐭 𝐓𝐇𝐄 𝐓𝐈𝐌𝐄 𝐬𝐞𝐚𝐬𝐨𝐧 𝐨𝐧𝐞: وقتی برای اولین بار بوسیدمش، گریه کرد! اون زمان فکر میکردم تویِ اشک هایی که از چشمهاش میچکه، پر از حسِ شوق و عشقه؛ فکر میکردم ترس های اون هم مثل ترس...