𖤐⃟𝐓𝐇𝐈𝐑𝐓𝐘 𝐍𝐈𝐍𝐄

1.4K 286 458
                                    


♪ [ Visions Of Gideon : Sufjan Stevens ]

جمعه 21 آگوست 2020 ساعت 18:20

-جونگکوکی !
صدایِ بلندِ جیهیون که اسمِ جونگکوک رو با حالتِ کشیده‌ای صدا میکرد ، باعث شد با کلافگی اخم کنم .

جونگکوک از کنارم بلند شد و سمتِ پسری که تنها یک سال ازش کوچک‌تر بود ، ولی تقریبا هم‌قدش بود رفت .

جیهیون داشت با حالتِ مثلا بامزه‌ای از جونگکوک میخواست تا برخلافِ خواسته‌ی مادرش که گفته بود بدونِ هیچ جادویی اتاقش رو جمع کنه ؛ بهش توی تمیز کردنِ اتاقش با وردِ تِرگئو کمک کنه . چون اون هنوز به مدرسه‌ی جادوگری نرفته بود و تویِ تلفظ و نحوه‌ی استفاده از وِردها مشکل داشت .

آخرین هفته‌هایِ تعطیلاتِ تابستونی بود و از سه روزِ پیش که جونگکوک به دعوتِ جیمین به خونه‌ی خانواده‌ی پارک اومده بود ، برادرِ کوچک و سمج‌اش لحظه‌ای جونگکوک رو راحت نمی‌ذاشت و حسابی ازش خوشش اومده بود .

من مجبور بودم شب‌ها به خونه برگردم ولی تمامِ وقتم رو از صبح تا غروب ، تویِ خونه‌ی جیمین و کنارِ اعضایِ خانواده‌ی پارک می‌گذروندم .

اون‌ها آدم‌هایِ هیجان‌انگیز و دوست‌داشتنی‌ای بودن ، البته این شاملِ برادرِ کوچک ترِ جیمین ، جیهیون نمی‌شد !

خوشحالم که به جیمین درباره‌ی محلِ زندگیِ جونگکوک گفتم و اون با دست و دلبازی از جونگکوک خواست تا حداقل هفته‌هایِ آخر تابستون رو پیشِ اون‌ها بگذرونه . البته که جونگکوک درباره‌ی حرف‌هایِ ما و خبر داشتنِ جیمین از جایی که زندگی میکنه ، چیزی نمیدونه .

جونگکوک این روز‌ها خوشحال تره ؛ بیشتر از قبل میخنده و کمتر گوشه‌گیری میکنه . پدر و مادرِ جیمین با خوش‌رفتاری با جونگکوک رفتار میکنن و همه اینجا خیلی دوستش دارن .

اون پسرِ شیرین و مهربونی هست که لایقِ دوست داشته شدنه . نمی‌تونم کسایی که اذیتش میکنن یا ازش متنفرن رو درک کنم !

جونگکوک به جیهیون گفت که نیازی به جادو نیست و کمکش میکنه تا اتاقش رو مرتب کنه و جیهیون با خوشحالی دستِ جونگکوک رو گرفت و به سمتِ اتاقش کشید .

جونگکوک با جیهیون ، مثلِ یک برادرِ بزرگ‌ترِ وظیفه‌شناس رفتار میکنه و با مهربونی هر کاری که بخواد رو انجام میده .
جیهیون ، برادرِ کوچکتری هست که جونگکوک هرگز نداشته و خانواده‌ی پارک ، مثلِ خانواده‌ای هست که جونگکوک چندین سال از داشتنش دریغ بوده .

با اینحال ، هیچ‌کدوم از این‌ها باعث نمی‌شد که من ، از جیهیونی که هر لحظه به جونگکوک می‌چسبید و اون رو ازم دور میکرد ، خوشم بیاد !

با اخم و حرص ، به دنبالِ جیهیون و جونگکوک رفتم و وقتی جونگکوک داشت به جیهیون تویِ تمیز کردنِ اتاقش کمک میکرد و به حرف‌هاش درباره‌ی هم‌کلاسی هایِ ماگل‌اش گوش‌ میکرد ، من دست‌به‌سینه به چهارچوبِ در اتاق تکیه داده بودم و جونگکوک رو تماشا میکردم .

「𝐓𝐇𝐄 𝐓𝐈𝐌𝐄: 𝐅𝐢𝐧𝐝𝐢𝐧𝐠 𝐘𝐨𝐮 𝗜𝗜 𝐕𝐤𝐨𝐨𝐤」Where stories live. Discover now