𖀐⃟𝐓𝐖𝐄𝐍𝐓𝐘 𝐒𝐈𝐗

1.6K 335 607
                                    

♪ [Can't Help Falling In Love : Elvis Presley]

دوشنبه 18 نوامبر 2019 ساعت 10:50

کلاسِ گیاه‌شناسی از هر روزِ دیگه ای کسل کننده تر بود و همونطور که پروفسور والترز اولِ سال گفته بود ، هیچ چیز از حرف هاش رو نمی‌فهمیدم .

دیشب ، آخرین شبی بود که من و جونگکوک باهم توی یک اتاق خوابیدیم . مطمئن نیستم که این باز اتفاق میوفته یا نه .
امروز یونگی بر‌میگرده .

صُبح که از خواب بیدار شدم یکم دیر شده بود ولی از جونگکوک خداحافظی کردم ، چون اون هم این ساعت کلاس داشت .
مجبور شدم برم به خوابگاهِ خودمون چون باید فُرم مدرسه رو می‌پوشیدم و وسیله هام رو توی اتاقِ خودم می‌بردم .

نمیدونم برنامه‌ی امروزِ جونگکوک چیه . من حتی یادم رفت ازش بپرسم چه کلاسی داره و حالا نمیدونم چطور باید پیداش کنم .

نمیدونم چیشد که اون نفرت و دعوا های ما به اینجا رسید . الان ناخوداگاه دلم می‌خواد وقتم رو با اون بگذرونم .
به این فکر کردم که ما امروز بعد از ظهر چیکار باید بکنیم . انگار که ما هر روز باید یک کارِ خاص و متفاوت انجام بدیم یا خرابکاری کنیم .

بدونِ اینکه چیزی از کلاس گیاه‌شناسی متوجه بشم ، اون تموم شد و حالا من توی راه‌رو ها با جیمین داشتم قدم میزدم و برای پیدا کردنِ جونگکوک بی‌تحمل بودم .

–خب این دو شب چطور بود ؟
جیمین سرِ صحبت رو باز کرد . ما به جز چند کلمه ای که صبح باهم حرف زدیم دیگه چیزی به هم نگفتیم .

این برای من و اون که معمولا حرف های زیادی برای گفتن داریم مخصوصا وقتی از هم دور باشیم عجیبه .

–خوب بود .
ذهنم درگیر تر از این بود که بخوام براش تعریف کنم که چقدر به ما خوش گذشت .

–فکر می‌کنم تو با اون آروم ترین و بی سر و صدا ترین روز های زندگیتو گذروندی .
اون به شوخی گفت چون اون جونگکوک رو نمی‌شناسه . در واقع اون جونگکوک رو مثلِ من نمی‌شناسه .

میخواستم بهش بگم که اشتباه فکر میکنه و من هیجان انگیز ترین و متفاوت ترین روز ها رو تجربه کردم . میخواستم بگم که ما در حینِ ژورنال درست کردن چقدر شیطنت کردیم و من اون رو پر از اکلیل کردم . و بهش بگم که ما یکی از بوته های توی حیاط رو سوزوندیم و تنبیه شدیم و باهم یکی از قشنگ ترین کارتون ها رو دیدیم . همینطور هم بهش بگم که من چقدر حس های مختلفی توی این چند روز داشتم . من خندیدیم و تا نزدیکیِ گریه کردن رفتم . بعد نگران شدم و ترسیدم و برعکسِ چیزی که اون فکر میکنه چندین ساعت با اون حرف زدم .

می‌خواستم همه‌ی این ها رو بهش بگم اما فکرم درگیر تر از این هست که بخوام همه‌ی این ماجرا ها رو تعریف کنم . نمیدونم چرا اما فقط میخوام جونگکوک رو پیدا کنم . 

「𝐓𝐇𝐄 𝐓𝐈𝐌𝐄: 𝐅𝐢𝐧𝐝𝐢𝐧𝐠 𝐘𝐚𝐮 𝗜𝗜 𝐕𝐀𝐚𝐚𝐀」Opowieści tętniące ÅŒyciem. Odkryj je teraz