[Say it now]
از صندلی دندان پزشکی فاصله گرفت و با اشارهی کوتاهی که به دست یارش کرد، دستکش هاش رو داخل سطل زبالهی کنار دیوار انداخت.شقیقه هاش درد خفیفی متحمل بودند و این امر تحملش رو برای ادامهی روز سخت تر میکرد.
به اتاق استراحتش برگشته و همزمان که روپوش سفید رنگش رو از تنش درمیآورد وارد سرویس بهداشتی شد.
این ساعت روز حتی سیستم خنک کننده و تهویه هم جلودار گرمای سنگینِ هوا نبود.
بعد از چندین بار پاشیدن آب، سرش رو بالا گرفته و به انعکاس تصویرش داخل آینه نگاه کرد.
قطرات آبِ سرد از بین ابرو، مژه، و ته ریش های نسبتا بلندش به سمت چانه و گردن راه پیدا میکرده و در نهایت لابهلای تیغهی صافه پیراهنش محو میشدند.
کلافه بود. کلافگی عمیقی که توی شنزار نگاهش ریشه زده و از نفس هاش تغذیه میکرد.
دم و بازدم نصفه و نیمهای کشیده و قدم های سنگینش رو داخل اتاق جهت داد.
***
نگاهش رو به رقص دود ساتع شده از سیگار نیمه سوختهاش دوخته بود که صدای ضربه ضعیفی به در، سکوت اتاق رو شکست.
سرفهی کوتاهی برای صاف شدن گلوش کرد و بعد با صدایی بلند اجازهی ورود داد.
و به محض صدور اجازه، اندام دخترک منشی پشت در چوبی ظاهر شد.
موهای سیاه و مواجی که صورت گرد و تو پرش رو احاطه کرده، همراه سرمهی نازک پشت چشم های درشتش زیبایی نا عادلانه به چهرهاش میبخشید.
_آقای دکتر، جناب مالیک خواستن به اتاقشون برید و اینکه باکس گل هایی که سفارش داده بودید چند دقیقهی پیش رسید.
زین لبخند کمرنگی زده و همونطور که تایِ آستین های پیراهن سفید رنگش رو باز میکرد با صدای ملایمی جواب داد.
_متشکرم حُسنی.
به دنباله خروج منشی، شیشهی عطر رو از داخل کیف دستیاش بیرون کشیده و برای محو کردن بوی سیگار، حمامِ کوتاهی با عطر گرفت.
و چند لحظه بعد رو به روی در اتاق رئیس بیمارستان، منتظر صادر شدن مجوز ورود ایستاده بود.
مرده میانسالی که موهای جوگندمیاش نه تنها نمایی از پیری منعکس نمیکرد، بلکه جذابیتی دو چندان به چهرهی جا افتادهاش اضافه کرده بود؛ با ظاهر موقر و خیره کنندهی همیشگی، پشت میز اتاقش نشسته و روی پروندهی مقابلش دقیق شده بود.
_سلام پدر.
زین محض وارد شدنِ کامل به داخل اتاق با صدای رسا و محکم اعلام حضور کرده و نفس عمیقی از عطر تنده پارچه های لباسش کشید.
YOU ARE READING
LIGHT RED
FanfictionI'm Devil And Evil Lust is In Your Veins Ziam Mayne ⌲ Fan-Fiction By: sören Update: Completed