[Godfather]
اینبار به پهلو شد و از پنجرهی مجاور تخت نور کمسوی چراغهای خیابان رو توی دل تاریکی شب نظاره کرد.
_اون روز وقتی داشتی از خونم میرفتی، یه چیزی پیشت جامونده که برای منه.
بیشتر شبیه به زمزمهای خصوصی بود تا صحبت با مخاطب احتمالیاش. مدام آرزو میکرد کاش قبل از این مکالمه الکل مینوشید و تمام حرفها و عملکردهاش رو مقابل وجدانش به پای مستی میگذاشت.
_اشتباه نکن، من هرچیزی که برمیدارم برای اینه که طعمهام برای پس گرفتنش خودش به سمتم برگرده.
با جوابی که بعد از لحظاتی سکوت گرفت، باز احساسات منفی به سمتش هجوم آورده و محاصرهاش کردند.
این صراحت کلام رو خوب نمیشناخت. و اِلا لیام همیشه اهل بازی با حقایق بود.
حقیقت های پنهان پشت تمام اتفاقات جهان._من طعمهاتم؟
غرق تمسخر و پر ادعاتر از قبل پرسید.
غافل از اینکه راه و رسم شیطان رو هنوز یاد نگرفته بود. فرشتهی طرد شده هرکجا که میرفت ردی، نشانی، روزنه نوری به سمت خودش باقی میگذاشت.
لیام کاملا حق داشت. اون بندهاش رو در نهایت با پای خودش به مسلخ میکشید._مگه این ذهنیت خودت نیست؟
خواستم ایندفعه چیزایی که دوست داری بهت بگن رو از زبون خودم بشنوی.فهمیده بود. البته که میفهمید. توقع بیخبری و جهالت از اون مرد فاصلهی چندانی تا حماقت نداشت.
سرش رو توی بالشت زیر سرش فرو برد و با گرفتن چند دم عمیق، عطر شویندهها به مغز استخوانش رسید.خواست عقب بکشه. بارها توی گوش احساساتش فریاد کشید که همینقدر حقارت کافیه.
لازم نیست به عنوان مردی آزاد و مستقل کارهات رو توضیح بدی.
اما باز هم یک چیز قویتر از منطق و غرور کنار ضمیر ناخودآگاهش لونه داشت. مجبورش کرد حرف بزنه، ولو آمیخته با تردید و پریشانی._لیام درک کن حتی به سایه خودم هم بیاعتماد باشم. باور کن حرفام از ته دل نبود. قبول کن من اهل خیانت نیستم.
پر از حس استیصال بود و همون لحظه قسم خورد به محض دوباره پس زده شدن برای همیشه خودش رو گم و گور کنه.
_اگه از هیچ کدوم اینا خبر نداشتم که الان سالم و شاید حتی زنده نبودی.
نفس رفت، شاید هم ماهیچه پر تلاطم داخل سینه چند تپش رو جا انداخت.
از کی انقدر بد عادت شده بود که حالا پوستش به خارش افتاده و جای جایِ کبودی و زخم های محو شده، بیقراری میکردند؟
به سختی صندوقچه کلمات رو پیدا، و جملهای سر هم کرد._بهتره تا پشیمون نشدم خودت رو برسونی جایی که لوکیشنش رو واست میفرستم پین.
_وسایلت رو جمع کن و بیا توی لابی.
YOU ARE READING
LIGHT RED
FanfictionI'm Devil And Evil Lust is In Your Veins Ziam Mayne ⌲ Fan-Fiction By: sören Update: Completed