-09

1.4K 311 344
                                    

[Captivity]

وقتی با زنگ هشدار ساعت از خواب بیدار شد، زمان و مکان رو فراموش کرده بود.

نور ملایمی داخل اتاق می‌تابید و نشون می‌داد هنوز آفتاب کاملا طلوع نکرده و دمای نسبتا خنک اتاق، پرقدرت تر به طبل خواب آلودگی و خستگی‌ می‌کوبید.

قصد دوباره بستن چشم هاش رو داشت که خاطرات و تصاویری نه چندان قدیمی شلاق وار به تنِ ذهن و افکارش برخورد کردند.

تصاویری از مهمانی شب گذشته، مستی و شیدایی کم نظیرش، و...

با بی‌طاقتی محلفه ها رو کنار زد و زیر چشمی نگاهی به اطراف اتاق انداخت تا از انجام هیچگونه کار احمقانه‌ای مطمئن بشه.

و بعد حاصل شدن اطمینان، سمت حمام اتاق راه افتاد.
صحنه های محو و بهم ریخته‌ای مقابل چشماش رنگ می‌گرفتند، اما متاسفانه خیلی خوب اون مکالمه‌ی شرم‌ آور با لیام رو به یاد داشت.

زیر دوش آب سرد ایستاد و در تلاش برای کنترل تعداد نفس های عمیقش بود.

قطرات آب با برخورد تیز و تندی به کمرش، از فرط سرما باعث سوزش پوستش می‌شدند.

اما همچنان التهاب شرم و غرور به تاراج رفته‌اش با شدت قبل اعلام حضور می‌کرد.

وقتی از حمام بیرون زد تمام ماهیچه های بدنش منقبض و تحت فشار بودند اما بی اهمیت به عواقب کارش، داخل اتاقک لباس ها رفت و حوله‌ی دور کمرش رو با پیراهن دکمه دار خاکستری و شلوار سیاه رنگی تعویض کرد.

شاید لازم بود بار دیگه اینکه رئیس و رهبری لایق برای زندگی خود و اطرافیانش هست رو ثابت کنه.

محض خارج شدن از اتاق تصویر اَسَفناکی مقابل نگاهش نقش بست.

تمام مهمان های دیشب نه تنها خونه‌اش رو ترک نکرده، بلکه صحنه‌ای از بازماندگان جنگی وسط پذیرایی و هال ساخته بودند.

با تاسف چشم هاش رو روی هم فشرد و سعی کرد بدون آسیب زدن و له کردن تن های بی‌حرکت اطرافش، راهی به بیرون پیدا کنه.

حدس این مسئله که اتاق های مهمان هم وضعیت چندان مناسبی ندارند سخت نبود اما وقتی به یادآورد کیف مدارکش داخل یکی از اون اتاق هاست چاره‌ای جز تجاوز به حریم شخصی دوستانش نداشت.

دستگیره‌ی اولین در رو بدون ایجاد کوچک ترین صدایی چرخوند و بعد از باز کردنش با سکانسی که توقع‌ می‌رفت مواجه شد.

دختری برهنه بین ملافه های سفید تخت دراز کشیده و خواب به نظر می‌رسید اما همه چیز وقتی از کنترل خارج شد که اون موهای بنفش رنگ آشنا رو به یاد آورد.

سمت دیگه‌ ی تخت خالی بود ولی وضعیت اتاق نشون می‌داد شب گذشته اتفاقات جالبی درش رخ نداده.

LIGHT REDWhere stories live. Discover now