[The Master]
با کلافگی کراوات دور گردنش رو شل کرد و پشت میز نشست.
همونطور که فندک زیر سیگارش میگرفت، نگاهی به نمایش اعداد روی صفحهی ساعت دیجیتالی مقابلش انداخت.
به طرز عجیبی این اواخر زمان هم کند تر از همیشه در حال عبور بود.
محض شنیدن صدای پاشنه های کفش داخل اتاق، سرش رو بلند کرد و کام سبکی از نخ بین لب هاش گرفت.
_آقای دکتر با من کار داشتین.
دخترک زیر نگاه سنگین زین، معذب به کت گلبهی رنگش چنگ زد و ناگزیر لبخندی روی صورت کشید.
رفتار جدید و اعصاب نا آروم اون مرد همیشه خوش برخورد، از نظرش عجیب و کمی ترسناک بود.
_فعلا مریض نفرست توی اتاق، تا بهت بگم.
با وجود سیگار کنج لب، جملهاش رو کامل کرده و اجازهی ترخیص به منشیاش داد.
چشم هاش دائما اطراف گوشی موبایلش چرخ میخوردند اما منطقش برای تلاش مجدد اجازه نمیداد.
از جا بلند شد و سمت روشویی اتاق قدم برداشت، انگار حتی قطرات خنک آب هم توانایی خاموش کردن شعله های وجودش رو نداشتند.
دکمه های پیراهن یکی بعد دیگری باز شدند و نگاهش سمت آینه رفت.
انعکاس تصویرش زیادی غریب بود.
خشم و کلافگی پشت چشم هاش رو نمیشناخت.واقعا چه بلایی داشت سرش میاومد؟
_امیدوارم جنازهی نصفه نیمتو از وسط بیابون پیدا کنن.
زیر لب غرید و باز روی صندلیاش نشست.
سه روز میگذشت و همچنان هیچ خبری از اون مرد نبود.
کم کم داشت قطع امید میکرد و مطمئن میشد که فریب خورده.
نفس پر حرصی کشید و شقیقه هاش رو فشرد. این افکار به مرور زمان قطعا دیوانهاش میکردند.
_مثبت فکر کن پسر، شاید همین روزا خبرش برسه که توی تصادف جادهای مرده. یا از یه بلندی پرت شده زمین. به نفعشه زنده نبوده باشه توی این چند روز.
(سه روز قبل-نیمه شب)
با نیشخند پر رنگی که از ته مایهی خندهاش، کنج لب هاش نشسته بود به چشمان مصمم مرد زل زد.
YOU ARE READING
LIGHT RED
FanfictionI'm Devil And Evil Lust is In Your Veins Ziam Mayne ⌲ Fan-Fiction By: sören Update: Completed