[Sabin]
محض حسِ رطوبت و خیسی روی گونهاش لبخند عمیقی زد و حین کشیدن ملحفه سمت سینهی برهنهاش، کمی توی خودش فرو رفت.
_برو کنار لیام، خوابم میاد.
با تکرار مجدد حرکت قبل و اینبار ایجاد خارش و گرمایی همراه رطوبت سابق سمت دیگهی صورتش، فاصلهی کمی بین پلکهای بستهاش ایجاد کرد و بلافاصله با دیدن تصویر تار مقابلش ناخودآگاه از جا پرید.
فضای اتاق همچنان نیمه تاریک بود و ساعتِ آونگی روی دیوار حوالی پنج صبح رو نشان میداد. و البته توله ببر بازیگوشی با چهرهای سرحال مشغول لیس زدن پوزهی خودش و گهگاه بازی با صاحب خوابالودش بود.
زین که تصورش از بیدار شدن با بوسههای لیام بعد اتفاقات شب گذشته کاملا به نابودی رفته بود، حین کشیدن خمیازهای کوتاه موهایی که باعث خارش گردنش بودند رو از روی پوست اون ناحیه کنار زد و بیحواس برای رفع کرختی عضلاتش قوس عمیقی به کمرش داد و نتیجهاش پیچیدن دردی شدید توی پایین تنه و پریدن خوابش شد.
_خدا لعنتت کنه عوضی شیطان صفت.
بینفس بین نالههای دردناکش غرید و نگاهی عصبی حوالهی حیوانی کرد که متعجب به حرکات عجیبش زل زده بود. و در ادامه انگشت اشارهی استخوانیاش رو سمتش گرفت.
_یک ثانیهی دیگه اینجوری نگاهم کن تا برم و برای توام یه جفتِ وحشی گیر بیارم.
لحظاتی بعد با تمام سختی و دردی که توی قسمتهای تحتانی بدنش احساس میکرد ملحفهی تخت رو نصفه نیمه دور بدنش پیچید و از جا بلند شد و نگاه کلی به اتاق انداخت.
پردههای مخملی طویل کرمی رنگ مثل طبقهی پایین اینجا هم حضور داشتند و فرش دستبافت گرد و مبلمان با طرح ویکتوریایی تمام اساسیهی اتاق رو تشکیل میدادند.
همچنان مشغول بازرسی پیرامونش بود که با شنیدن صدای جریان ضعیف آب از پشت در چوبی مجاور آینهی نصب شده روی دیوار، سمتی که حدس میزد مسیر منتهی به حمام باشه راه افتاد.
چه کسی غیر از لیام پین قرار بود قبل طلوع آفتاب دوش بگیره؟گرچه به عنوان اولین تجربهاش از رابطهی جنسی آنال کمی دردناک بود اما درنهایت بابت ختم به خیر شدن ماجرا و گندی که زده رضایت خاطر داشت و برعکس روزهای اخیر که با نگرانی یا افکار منفی جدید از خواب بیدار میشد، امروز همه چیز قابلتحملتر به نظر میرسید.
تقهی آرامی به در مقابلش زد و بعد از خم کردن دست گیره، با مکث به فضای کاشیکاری شدهی جدیدی قدم گذاشت.
برخلاف تصورش اتاقک نسبتا بزرگی پشت در قرار داشت که بخشیاش رو وان صدفی رنگ و میز توالت نیمدایره شکلی اشغال کرده و طرفی دیگه دیوار شیشهای و ماتی کشیده شده بود.
YOU ARE READING
LIGHT RED
FanfictionI'm Devil And Evil Lust is In Your Veins Ziam Mayne ⌲ Fan-Fiction By: sören Update: Completed