-05

1.3K 288 354
                                    

[New home]

با گیجی کمربند ایمنی‌اش رو بسته و به صحرای مقابل
خیره شد.

هنوز کاملا باور نداشت که دقایقی پیش حیوان درنده‌ای رو به عنوان همراه تنهایی‌‌اش خریداری کرده.

درجه‌ی سیستم خنک کننده‌ی اتوموبیل رو بالا تر برد و کمی سر جاش جا به جا شد.

بالاخره بعد انتظاری نسبتا طولانی، در پشتی توسط لیام باز و باکس سیاه رنگ مخصوص حمل حیوانات روی صندلی های عقب قرار گرفت.

توله ببر برعکس زمان حضورش داخل سوله، حالا کمی کرخت و بی‌حال به نظر می‌رسید و حدس اینکه اون هم از گرمای وافر محیط بیرون به سطوح رسیده، سخت نبود.

با نشستن مرد پشت فرمان، توجه زین در قدم اول به صورت گُر گرفته و عرقی که از شقیقه هاش جریان داشت، و بعد به
دو دکمه‌‌ای که روی یقه‌ی تیشرت قهوه‌ای رنگش قرار گرفته و باز بودن هر دو، دست و دلبازانه ترکیب پوست برنزه‌اش با برق پلاک گردن بند طلایی‌ رو نمایش می‌گذاشت جلب شد.

با بیخیالی دومرتبه پشت برگشته و نگاه ذوق زده‌ای به دوست جدیدش انداخت.

نگاهی که برق هیجان و شوق اونها از چشم های مرد مجاورش هم دور نموند.

زین که همچنان مشغول آنالیز صورت بق کرده و مو و کرک های بهم چسبیده‌ی بچه ببر بود، ناخوداگاه افکارش رو در قالب کلمات و با صدای بلندی به زبان آورد.

_فکر نمیکنی خریدن یه حیوون رام نشده و وحشی‌ کار عاقلانه‌ای نبود؟

وقتی جوابی از مخاطبش نگرفت، سمت لیام برگشته و سوالی به صورت نگاه کرد.

_مطیع کردن یه موجود سرکش همیشه لذت بخش تر از گرفتن مدل رام شده‌ی اونه. در ثانی، هیچ اجباری روی تو وجود نداشت و خودت با اینکه کاملا در جریان بها و سختی نگه داری و تربیتش بودی، ترجیح دادی بگیریش.
ارزش داشتن یه ببر اصیل، به قیمتش می‌ارزه همیشه‌.

با اتمام جمله‌اش نگاه از مسیر خلوتِ جاده گرفت و به زین خیره شد.

توهم بود یا واقعیت، اما سنگینیِ تسلط و بارقه های آشنایی رو برای دومین بار بین شبح محو چشم های مرد غربی حس کرد.

_دستت چی شده رئیس؟

و در نهایت، حساس ترین سوال در بدترین لحظه‌ی ممکن مطرح شد.

دکتر جوان که خودش رو کاملا خلع سلاح می‌دید بی‌توجه به باطل بودن کارش، آستین های بالا زده‌ی لباس رو تا مچ دست پایین تا کرده و ناشیانه چشم از لیام گرفت.

_راستی از خالد خبری نداری؟ دقیقا از فردای روزی که تورو فرستاد هیچ جا پیداش نیست و تلفنش هم خاموشه‌.

هرچند بهانه‌ی ساده و کودکانه‌ای بود اما به شکل عجیبی باعث شد مرد از گرفتن جواب صرف نظر کرده و پسوند اون کلمه‌ی نفی کوتاه، سکوت کنه.

LIGHT REDWhere stories live. Discover now