CHAPTER 3

716 133 368
                                    

سلامممم، من برگشتم با چپتر جدید🥳🥳
دیشب یه ریدر عزیز گفت کاپل اصلی کی میان تو فیک، تو این چپتر امگای کیوتمون هست ولی آلفای جذابش مونده تا بیاد؛ اندکی صبر پیشه کنید عزیزانم😂💜
خب دیگه، برین بخونین👇🏻👇🏻👇🏻

NOW

سوم شخص

جونگ کوک و یونگی توی مسیر رفتن به کالج مشغول صحبت کردن بودن....

دوستی اونا از اونجایی شروع شد که وقتی یونگی توسط چند تا بتا اذیت میشد، جونگ کوک اونو دید و تصمیم گرفت کمکش کنه و وقتی این اتفاق برای چند بار دیگه هم افتاد جونگ کوک به یونگی نزدیک تر شد تا هم ازش محافظت کنه و هم باهاش دوست باشه تا از تنهایی در بیاد....

کوک:میخوای چیکار کنی حالا؟؟؟

یونگی نفسشو محکم بیرون داد و با بی حوصلگی گفت

یونگ:چیکار میتونم بکنم؟؟؟
بازم باید مخفی بشم....

جونگ کوک چشماشو چرخوند و معترضانه به حرف اومد

کوک:بالاخره که میفهمن هیونگ

یونگ:اره، ولی هنوز زوده....
من باید اونو پیدا کنم

آه عمیقی از بین لب هاش خارج شد و اخماش توهم رفت

کوک:فکر میکنی پیدا کردنش به همین راحتیه؟؟؟
اصلا از کجا معلوم زنده باشه....

یونگ:کوکا، من حسش میکنم....
اون این نزدیکیا نیست اما میتونم حسش کنم....
میتونم حس کنم بهم نیاز داره....

بار دیگه چشماشو چرخوند و نالید

کوک:اگه همش الکی باشه چی؟؟؟

یونگ:اگه الکی بود که حسش نمیکردم، میکردم؟؟؟

جونگ کوک با کلافگی از اون بحث تکراری جواب داد

کوک:ممکنه یه تله باشه هیونگ

یونگ:هنوز اونقدر احمق نشدم که فرق تله و واقعیت رو نفهمم

کوک:من منظورم این نیست

یونگی جلوی جونگ کوک ایستاد و مانع حرکتش شد

یونگ:کوکا، چرا انقدر نگرانی؟؟؟

کوک:چون تو نگران نیستی....
اصلا عین خیالت نیست.....
داری راحت واسه خودت قدم میزنی و کلمات رو بهم میبافی....
هیونگ، من میترسم....
اگه یهو پیداشون بشه و دربارت بفهمن، اونا میکشنت....

یونگی آهی کشید و گونه دونسنگ نگرانش رو نوازش کرد

یونگ:چیزیم نمیشه کوک، اون ازم مراقبت میکنه

کوک:آخه چطوری میتونی انقدر مطمئن باشی؟؟؟

یونگ:من حسش میکنم، با قلبم

ANGEL OF THE MOONWhere stories live. Discover now