CHAPTER 4

592 136 168
                                    

سلاممممم، من اومدمممم😍😘

میخواستم فردا آپ کنم ولی گفتم چون دو پارته یکیش رو امروز آپ کنم یکیش رو فردا☺️☺️

Flash Back

اون میدونست نباید همچین کاری کنه....
میدونست ارتباطش با یه گرگینه براش دردسر ساز میشه اما بی اهمیت نسبت بهش کاری که میخواست رو انجام میداد....

مهم نبود به خاطر کار اون طلسمی به وجود بیاد و همه چیز بهم بریزه، اون باید به خواستش می رسید....

اون کسی رو میخواست که قوی باشه.....
نه یه امگا، یه آلفا....

~~~~~

با دیدن دختر مورد علاقش پوزخندی زد و نزدیکش شد

+با توجه به اندامت میتونم بگم یه آلفایی

_خب؟؟؟

+تو خیلی خوبی

_و این یعنی چی؟؟؟

+پیوند؟؟؟

صدای پر از تعجب و تمسخر دختر گوشاشو پر کرد

_مثل اینکه شوخیت گرفته

+تو لحن من اثری از شوخی هست؟؟؟

بار دیگه لحن تمسخر آمیز دختر رو شنید و به طرز عجیبی از اون لحن و قدرت صداش لذت برد

_پس اگه شوخی نیست لابد عقلت رو از دست دادی

+ندادم، من میخوام خیلی قدرتمند بشم و برای اینکار بقیه به دردم نمیخورن....

_انقدر وقیحی که داری میگی میخوای ازم استفاده کنی؟؟؟
البته چنین حرف هایی ازت بعید نیست، به هر حال یه شیطانی....
ولی حس نمیکنی خیلی زیاده خواهی؟؟؟
تو خودتو در حد من میبینی؟؟؟

پوزخند گوشه لبش بزرگتر شد و از سر تا پای دختر رو به روش رو برانداز کرد....

+همونطور که انتظار داشتم هستی، مغرور و قدرتمند....
من یه ساحره معتمد می شناسم که میتونه ماهیت دومی به ما بده....
اینطوری فقط فرزندمون دو ماهیتی نمیشه و با اینکارمون قدرتمند تر هم میشه....

_و چی باعث شده فکر کنی من قبول میکنم؟؟؟

~~~~~

توی کلبشون و دور از دسترس بقیه نشسته بودن و لبخند بزرگی مهمون لب هاشون بود....

_باورم نمیشه که انجامش دادیم....

+کی فکرش رو میکرد رام من بشی؟؟؟

_کی گفته رامت شدم؟؟؟

+اگه نشده بودی که قبول نمیکردی و الان تولمون رو هم دنیا نیاورده بودی....

ANGEL OF THE MOONWhere stories live. Discover now