سوم شخص
بالای سر امگا ایستاده بود و نگاه تیز و برندش رو بهش دوخته بود
هوپ:نمیخوای توضیح بدی که اونجا داشتی چه غلطی میکردی؟؟
یونگی نگاهی به سومین و بقیه که کنارش بی هیچ حرفی نشسته بودن و فقط نظاره میکردن انداخت و بعد از چند ثانیه جواب داد
یونگ:من کار اشتباهی نکردم
دستای هوسوک مشت شد و نگاهش تیره تر از قبل به یونگی دوخته شد
هوپ:کار اشتباهی نکردی؟؟
پس من بودم که داشتم اون شیطان عوضی رو می بوسیدم؟؟پوزخندی روی لبای امگا نشست و با تمسخر به همزادش که رو به روش نشسته بود خیره شد
یونگ:اگه منظورت از شیطان، اونیه که جلوم نشسته،
باید بگم آره؛ تو اون شیطان عوضی رو بوسیدی....
اونم بارها و بارها....شوگا با حرص از جاش بلند شد و رو به روی امگا ایستاد
شوگا:بهتره حواست به حرفایی که میزنی باشه....
یونگ:راستشو بخوای، اهمیتی نمیدم....
میتونی تا فردا صبح ازم خواهش کنی که باهات بهتر باشم....
اما خب، من اینو یاد گرفتم که با هرکسی به اندازه سطح شعورش حرف بزنم و تو....
متاسفانه این قانون برای تو صدق نمیکنه چون هیچ لولی برای درک و فهم تو نیست....
پس چطوره که بی خودی خودت رو خسته نکنی و دست از این لحن دستوری برداری، به هر حال روی من تاثیری نداره....شوگا پوزخندی زد و دستاش رو زیر سینش جمع کرد
شوگا:تا چند روز پیش که اینطور نبود....
فقط چون با هوسوک همخون شدی داری اینکار هارو میکنی....
نظرت چیه برگردیم به همون روز ها تا بهت نشون بدم که حرفام روت تاثیر داره یا نه؟؟یونگ:انسان ها تحت تاثیر محیط، جو و اتفاقات تغییر میکنن و سعی میکنن خودشون رو با اون شرایط جدید وفق بدن....
شرایط الان میگه نمیتونی کنترلی روی من داشته باشی اما صادقانه بگم، من امیدی به فهمیدنش از طرف تو ندارم....
به هرحال تو یه انسان نیستی، اینطور نیست؟؟صدای سابیده شدن دندون های پسر رو به روش به گوشش می رسید و پوزخند گوشه لبش رو بزرگتر میکرد....
حالا که پیوند بینشون ضعیف شده بود، چرا باید مثل قبل میبود و در برابر حرف ها و کارهای شوگا سکوت میکرد؟؟
اون یه فرشته بود اما میدونست کسی نمیتونه به خاطر این بد بودنش بازخواستش کنه....
فقط چون یه فرشتست باید محکوم باشه به خوبی و سکوت؟؟
اون چنین چیزی رو قبول نمیکرد و حتی اگه تصمیمش با کل قوانین آسمانی مغایرت داشت هم اهمیتی نمیداد....
YOU ARE READING
ANGEL OF THE MOON
Fantasy{COMPLETED} اولش فقط یه سرزمین بود. بعد شد یه اتحاد اشتباه. یه رابطه اشتباه. یه بچه با یه سرنوشت نامعلوم. یه بچه با ذات بهشتی. یه شیطان_یه فرشته. ساحره ها و ومپایر ها. شیاطین و گرگینه ها. یه افسانه. افسانه ای به قدمت چندین هزار سال. . . . . _💜به چه...