CHAPTER 35

554 113 424
                                    

سوم شخص

دستاشو محکم تر به پهلو های شوگا فشرد و بوسشون رو عمیق تر کرد....
ناله های ریز و کوتاه پسر کوچیکتر بین بوسشون، گوش هاش رو نوازش میکردن....
دستش رو زیر لباسش برد و مسیر انگشت هاش رو تا نیپل هاش ادامه داد....
لب هاش رو روی گردن شیری رنگ شوگا گذاشت و اجازه داد ناله هاش اینبار، واضح تر به گوشش برسن....
انگشت هاش رو دور نیپلش چرخوند و با شکل گرفتن تصویری پشت پلکاش به سرعت از پسر زیرش جدا شد و روی تخت نشست....

شوگا:هی، چیشد؟؟

هوسوک دستش رو روی سرش گذاشت و چشماش رو برای چند ثانیه از شدت درد بست....

شوگا:هوسوک، چت شد یهو؟؟

پلکاش رو از هم باز کرد و با تیله های قرمز رنگش به گوشه ای از اتاق خیره شد....
مردمک های چشماش در ثانیه گشاد شدن و قبل از اینکه با سرعت از اتاق خارج بشه، به آرومی زمزمه کرد....

هوپ:یونگی

سومین با دیدن هوسوک که با سرعت به طرف اتاق یونگی میرفت از جاش بلند شد و جلوش ایستاد

سو:کجا؟؟

هوسوک به سادگی دختر رو به روش رو پس زد و همونطور که از پله ها بالا میرفت گفت

هوپ:آسیب دیده....
یونگی آسیب دیده....

سومین و بقیه با تحلیل کردن حرف هوسوک، دنبالش دویدن و با داخل شدنشون، آلفا_شیطان رو دیدن که توی حمام بالای سر یونگی ایستاده بود....

سو:خدای من، یونگی....

هوسوک پسر امگا رو روی تخت خوابوند و نگاهش رو به نشان روی پیشونیش داد که داشت به شدت خونریزی میکرد....

کوک:چه بلایی سرش اومده؟؟

جونگ کوک به همراه تهیونگ داخل اتاق شدن و پسر بتا با عجله کنار هیونگش روی تخت نشست و با نگرانی بهش خیره شد....

کوک:باید زخمش رو پانسمان کنیم....

نگاه منتظرش رو به تهیونگ دوخت و با شنیدن زمزمه های آرومی که از بین لب های پسر بزرگتر خارج میشد، با امیدواری به هیونگش نگاه کرد و بعد از چند ثانیه با ندیدن هیچ تغییری، چشمای ترسیدش رو به آلفا_ساحره کنارش دوخت و پرسید

کوک:چ....چرا خوب نشد؟؟

تهیونگ با تعجب نگاهی به سومین، نامجون و جیمین انداخت و وقتی متوجه سردرگمیشون شد نفسش رو بیرون داد و با نگرانی گفت

ته:باید باهم امتحان کنیم؟؟

با گرفتن تاییدشون، به طرف پسر بی هوش برگشت و اینبار همزمان باهمدیگه مشغول زمزمه کردن شدن اما در کمال ناباوری بازم نتیجه ای نداشت....

ANGEL OF THE MOONWhere stories live. Discover now