سوم شخص
دستاشو محکم تر به پهلو های شوگا فشرد و بوسشون رو عمیق تر کرد....
ناله های ریز و کوتاه پسر کوچیکتر بین بوسشون، گوش هاش رو نوازش میکردن....
دستش رو زیر لباسش برد و مسیر انگشت هاش رو تا نیپل هاش ادامه داد....
لب هاش رو روی گردن شیری رنگ شوگا گذاشت و اجازه داد ناله هاش اینبار، واضح تر به گوشش برسن....
انگشت هاش رو دور نیپلش چرخوند و با شکل گرفتن تصویری پشت پلکاش به سرعت از پسر زیرش جدا شد و روی تخت نشست....شوگا:هی، چیشد؟؟
هوسوک دستش رو روی سرش گذاشت و چشماش رو برای چند ثانیه از شدت درد بست....
شوگا:هوسوک، چت شد یهو؟؟
پلکاش رو از هم باز کرد و با تیله های قرمز رنگش به گوشه ای از اتاق خیره شد....
مردمک های چشماش در ثانیه گشاد شدن و قبل از اینکه با سرعت از اتاق خارج بشه، به آرومی زمزمه کرد....هوپ:یونگی
سومین با دیدن هوسوک که با سرعت به طرف اتاق یونگی میرفت از جاش بلند شد و جلوش ایستاد
سو:کجا؟؟
هوسوک به سادگی دختر رو به روش رو پس زد و همونطور که از پله ها بالا میرفت گفت
هوپ:آسیب دیده....
یونگی آسیب دیده....سومین و بقیه با تحلیل کردن حرف هوسوک، دنبالش دویدن و با داخل شدنشون، آلفا_شیطان رو دیدن که توی حمام بالای سر یونگی ایستاده بود....
سو:خدای من، یونگی....
هوسوک پسر امگا رو روی تخت خوابوند و نگاهش رو به نشان روی پیشونیش داد که داشت به شدت خونریزی میکرد....
کوک:چه بلایی سرش اومده؟؟
جونگ کوک به همراه تهیونگ داخل اتاق شدن و پسر بتا با عجله کنار هیونگش روی تخت نشست و با نگرانی بهش خیره شد....
کوک:باید زخمش رو پانسمان کنیم....
نگاه منتظرش رو به تهیونگ دوخت و با شنیدن زمزمه های آرومی که از بین لب های پسر بزرگتر خارج میشد، با امیدواری به هیونگش نگاه کرد و بعد از چند ثانیه با ندیدن هیچ تغییری، چشمای ترسیدش رو به آلفا_ساحره کنارش دوخت و پرسید
کوک:چ....چرا خوب نشد؟؟
تهیونگ با تعجب نگاهی به سومین، نامجون و جیمین انداخت و وقتی متوجه سردرگمیشون شد نفسش رو بیرون داد و با نگرانی گفت
ته:باید باهم امتحان کنیم؟؟
با گرفتن تاییدشون، به طرف پسر بی هوش برگشت و اینبار همزمان باهمدیگه مشغول زمزمه کردن شدن اما در کمال ناباوری بازم نتیجه ای نداشت....
YOU ARE READING
ANGEL OF THE MOON
Fantasy{COMPLETED} اولش فقط یه سرزمین بود. بعد شد یه اتحاد اشتباه. یه رابطه اشتباه. یه بچه با یه سرنوشت نامعلوم. یه بچه با ذات بهشتی. یه شیطان_یه فرشته. ساحره ها و ومپایر ها. شیاطین و گرگینه ها. یه افسانه. افسانه ای به قدمت چندین هزار سال. . . . . _💜به چه...