CHAPTER 19

481 107 260
                                    

سوم شخص

بین تعداد زیادی ساحره و شیطان محاصره شده بود....
واقعا اینهمه آدم لازم بود؟؟
یعنی انقدر برای کشتن یونگی عجله داشتن؟؟
جدا از این، داشتن کجا میبردنش؟؟
اگه گیر میفتاد، میتونست خودش رو نجات بده؟؟
کاش قبول نمیکرد به یونگی کمک کنه....
این طبیعی بود که نخواد بمیره....

هیچکس مردن رو دوست نداره و اونم از این قضیه مستثنا نبود....
اما در کنار این، حتی اگه اتفاقی میفتاد و باعث مرگش میشد؛ هیچ تضمینی وجود نداشت که خدایان با یه طلسم یا هر چیز دیگه ای از مردن یونگی جلوگیری کنن....
پس اون باید زنده میموند....

پ.ن{چقدرم که تو نگران یونگی ای عوضی}

#بهتره سر جاتون وایسید و هیچ حرکتی نکنید

با شنیدن اون صدا و ایستادن آدمای اطرافش، از افکارش خارج شد و نگاهش رو به کسی که اون حرف رو زده بود داد....

:چیشده هانبین؟؟

#چیز خاصی نشده....
فقط خواستم بگم اون امگا مال منه....

/منظورت چیه؟؟

شوگا متوجه جو متشنج اطرافش شده بود....
میدونست فقط چند دقیقه لازمه تا اونا شدیدا باهم درگیر بشن....
اگه همچین اتفاقی میفتاد، میتونست با کمک نامجون و جیمین از دستشون فرار کنه و خودش رو نجات بده....

#منظورم واضحه....
اون امگا مال منه....
من اول پیداش کردم پس مال منه....
اینهمه زحمت نکشیدم که شما اونو راحت از چنگم در بیارید و بعدش هم بکشیدش....

+چطور جرئت میکنی به ما پشت کنی؟؟

#این کاریه که یه شیطان واقعی میکنه....
فریب دادن....
پیش خودتون چه فکری کردید؟؟
که ما بهتون وفادار میمونیم؟؟

_ما؟؟

با هر لحظه بالاتر گرفتن بحث، پوزخند روی لبای شوگا هم بزرگتر میشد....
فقط باید یکم دیگه صبر میکرد....

#فکر کردی من تنهایی همچین کاری میکنم؟؟
تمام شیاطین به فرمان منن و هرکاری که من بخوام و بگم رو انجام میدن....
پس معلومه که منظورم از ما، همه شیاطینه....

:تو اشتباه بزرگی رو مرتکب شدی کیم هانبین....

#اوه واقعا؟؟
ولی منکه اشتباهی نمی بینم....
اگه یه اشتباه وجود داشته باشه، حضور شماست....
شما ساحره های لعنتی باعث خراب شدن همه چیز شدید....
من فقط میخوام از بدتر شدن اوضاع جلوگیری کنم و هیچکس از شما حق سرزنش کردن منو نداره....

دستای مشت شده ساحره ها نشون میداد که زمان زیادی تا رسیدن به هدفش نمونده، پس شروع به شمردن کرد....

ANGEL OF THE MOONWhere stories live. Discover now