CHAPTER 22

506 111 475
                                    

سوم شخص

با باز شدن در لبخندی که روی لباش بود، محو شد....

کوک:اوه، جیمین شی....

چیم:سلام کوک، میتونم بیام تو؟؟

کوک:ا...البته، بفرمایید....

جیمین لبخندی به جونگ کوک زد و آروم داخل شد....
با دیدن تهیونگ ذوق کرد و به طرفش دوید....

ته:جیمین....

جیمین خودشو تو بغل تهیونگ انداخت و گونش رو بوسید

چیم:دلم برات تنگ شده بود ته ته....

تهیونگ حلقه دستاش رو دور کمر جیمین محکم تر کرد

ته:منم دلم برات تنگ شده بود....

چیم:ولی تو قبلا دلتنگی هات رو جور دیگه ای نشون میدادی....

تهیونگ با دیدن اون لب های آویزون شده قهقهه ای زد و بوسه ای روشون گذاشت....
دلش خیلی تنگ شده بود....
چجوری تا الان متوجه دلتنگیش نشده بود؟؟
توی همین چند دقیقه متوجه شده بود قلبش چقدر بی تابی میکنه، اون چطوری تونسته بود بدون جیمین دووم بیاره؟؟

چیم:آخیش، الان بهتر شد....

یونگی که تا الان داشت با لبخند به عشق زیباشون نگاه میکرد، با یادآوری دونسنگش بلافاصله سرش رو به طرفش چرخوند و با چیزی که دید قلبش شکست....
جونگ کوک توی فاصله کمی از اونا ایستاده بود و چشماش از قطرات اشک برق میزد....
دستاش کنار بدنش مشت شده بودن و لباش بین حصار دندوناش فشرده میشدن....

دونسنگش توی اون حالت چقدر آسیب پذیر به نظر می رسید....
اما اون نباید نشونش میداد...‌.
نباید با همچین نگاه غمگینی بهشون خیره میشد و اونا رو متوجه احساس شاید ممنوعش میکرد....
قدم های بلندش رو به طرف برداشت و بعد از گرفتن دستش، اونو دنبال خودش به گلخونه کشوند....

یونگ:دونسنگ....

جونگ کوک چندثانیه به یونگی خیره شد و بعد بدون هیچ حرفی خودش رو تو بغل هیونگش انداخت....

کوک:ه....هیونگ

سعی میکرد صدای هق هق هاش رو خفه کنه اما نمیتونست....
درد داشت....
دیدن نگاه عاشق تهیونگ به کسی غیر از خودش درد داشت....
دیدن آغوش باز تهیونگ برای کسی غیر از خودش درد داشت....
دیدن اون بوسه عاشقانه که تهیونگ شروعش کرده بود درد داشت....

یونگ:گریه کن دونسنگ....
گریه کن، شاید بتونی آروم شی....
گریه کن چون این تنها کاریه که میتونی بکنی....

کوک:م....من....مستحق....این درد....نیستم هیونگ....

پ.ن{بمیرمممممم برات🥺🥺}

ANGEL OF THE MOONWhere stories live. Discover now