CHAPTER 14

511 107 48
                                    

سوم شخص

قدم های آرومشون رو کنار هم برمیداشتن و صداشون در حد زمزمه ای محو به گوش اطرافیانشون می رسید

کوک:خب، چی فکر میکنی؟؟

یونگ:حس بدی بهشون ندارم....
به نظرم قابل اعتمادن اما این فقط یه نظره....
اتفاقات اخیر باعث شده که به هیچکس اعتماد نداشته باشم، برای همین نمیتونم بگم چون حس بدی به خاطرشون ندارم میتونم بهشون اعتماد کنم....

جونگ کوک سرش رو به نشونه تایید تکون داد و بعد از چند ثانیه سکوت به حرف اومد

کوک:درباره اون انرژی چی؟؟
تو گفتی به خاطرش آروم شدی....

یونگ:من مطمئنم اون انرژی برای اون ها نیست....
بو و انرژی افراد فقط در چند صورت روی من یا همه امگا ها تاثیر میزاره....
یا اینکه آلفای خودمون یا کس دیگه ای برای تسلط روی ما فرومون هاش رو آزاد کنه....
یا اینکه آلفا بخواد برای آروم شدن امگاش فرومون هاش رو آزاد کنه....
موقع رات هم که مشخصه....

اگه اینارو درنظر بگیریم، اونا تو رات نبودن و البته که اگه انرژیشون برای سلطه گری بود من حس بدی می گرفتم....
پس قطعا اون انرژی برای جفتم بوده اما جفت من بین اونا نبود و این یعنی اون سه نفر از جفت من خبر دارن....
من اولش خیلی گیج بودم که چرا اون انرژی انقدر تاثیر گذار بود اما بعدش فهمیدم که چطور همچین چیزی ممکنه....

کوک:خب، تو الان مطمئنی که جفتت کس دیگه ایه؟؟

یونگ:مطمئن نیستم اما فکر نمیکنم بین اون سه نفر باشه....

همزمان با پایان حرفش به کالج رسیدن، اما قبل از اینکه برن تو نگاه یونگی به جایی کمی دورتر از خودشون قفل شد....

کوک:چرا وایسادی هیونگ؟؟

یونگی نمیتونست باور کنه....
چطور همچین چیزی امکان داشت....

یونگ:ک....کوکا

جونگ کوک رد نگاه هیونگش رو گرفت و با رسیدن به کسی که مشغول صحبت با همون سه نفری که تا چند لحظه پیش موضوع صحبتشون بودن، چشماش از تعجب گرد شد....

کوک:ه....هیونگ

برای لحظه ای نگاه یونگی و اون فرد بهم افتاد....
این امکان نداشت....

~~~~~

سوم شخص

نام:خب، پس میخوای اول کمکش کنی به هوسوک برسه و بعد بهش حقیقت رو بگی....

شوگا:درسته، اگه اول بهش حقیقت رو بگم خیلی اذیت میشه....
اما اگه بزارم برای وقتی که کنار جفتش بود، میدونم که اون حواسش هست و از یونگی مراقبت میکنه....
بودن جفتش پیشش باعث میشه راحت تر بتونه تحمل کنه....

ANGEL OF THE MOONWhere stories live. Discover now