Jung kook:
تعطیلات زمستونی به سرعت برق و باد گذشت. همونطور که از خودم و هیونگام شناخت داشتم میدونستم که این تعطیلات قراره حسابی بهم نزدیک بشیم و این اتفاقات افتاد. من و هد بازم هر وقت وقت داشتیم همو میدیدیم و درست مثل تعطیلات زمستونی قبلی خبری از تهیونگ نبود. اون جز جگر زده که فقط بفکر بفاک دادن همه ست... دو روز پیش روی سولان دیدمش، تو روز روشن وسط محوطۀ کتابخونه! در حالیکه تمام مدت روز داشتم تظاهر به درس خوندن میکردم چون این حجم از اطلاعاتی که من دارم رو نمیشه به این راحتی توجیح کرد مگر با خر خونی!
ولی خب کیم تهیونگ حوصله ای برای درس خوندن نمیزاره... محظ رضای فاک کوک... تو فقط میدونی که چقدر اون مال توعه! همه چیز برای کیم تهونگ شبیه یه داستان کمیک خنده دار و تخیلیه! مخصوصا وقتی که بهش گفتی اون مال توعه! آخه کدوم خری نمیدونه که تهیونگ،اونم توی این وضعیت به یکی و دو تا اکتفا نمیکنه! کیه که ندونه اون دختر باز ترین شاهزاده ی این قصر!
مثل دفعه ی پیش کلاس زبان، کیمیا گری، خون شناسی و نقاشی رو برداشتم. به هرحال که کلا نصف ترمم قرار نیست درس بخونم خب پس مثلا قرار بود چه مقاومت فاکی ای در برابر انتخاب واحد داشته باشم؟
و چند دقیقه ی بعد درست وسط کتابخونه بودم. خیلی غیر ارادی اونجا وایساده بودم و شاید منتظر بودم از زاویه ای که وایسادم شاهد حماسه ای دیگر از کیم تهیونگ باشم!
^ هه! تازه وارد چه استایلی داری!با یه علامت تعجب بالای سرم برگشتم. الکس بود. حتما الان قراره بگه وای شوخی نکن چه خوشگلی، بیا باتمم شو!
+ممنون الکس!
خیلی کوتاه جوابشو دادم.
^ الان به من بی اعتنایی میکنی؟ چیه نکنه بخاطر اینه شاهزاده نیستم؟!
+نه چون جدا علاقه ای به این بحث ندارم!^ معلومه که نداری! عصرا کیم تهیونگ تا اتاقش بغلت میکنه،شبام که به پسر عموش نامجون میدی! عجب کونی ای هستی تو... چه فرقی میکنه حالا؟ اونا نواده ی شاهن من بابام وزیره! نگران نباش قول میدم بیشتر از اونا بهت بدم!
+عه جدا؟ اسم نامجون هیونگمو خراب کردی که بهم کون بدی؟ نه ممنون میتونی به همون عوضی کیم تهیونگ بدی! فک کنم از پسرای گشاد خوشش بیاد!پوزخندی زدم و رومو برگردوندم.
^ هی تو! بعد از توهین کردن به من فکر نکن میزارم قصر در بری! باید تاوانشو پس بدی!
+هه تو؟ تو میخوای با من دربیفتی؟ فقط بخاطر اینکه چند سال تو این خراب شده ول گشتی؟ نکنه جدا باورت شده که قدرتات فوق العادن الکس!^ هرچی که باشم قرار نیست از یه کوچولو کتک بخورم.
جین هیونگ با نگرانی نگاهی به من انداخت و گفت: دیوونه شدی جونگ کوک؟ تو هنوز ترم اولم نیستی!
+ نگران نباش هیونگ از اونی که نشون میدم بیشتر حالیمه!پوزخندی زدم. من اون جونگ کوک سابق نبودم. در واقع اگه تهیونگ به همین کاراش ادامه میداد بعید نبود یه شب توی تختش بفاک بره درحالیکه نمیتونه خودشو از دست من نجات بده... هرچی نباشه من چند وقت کنار آیو و ماگو آموزش دیده بودم.
DU LIEST GERADE
wall breaker
Fanfictionجئون جونگ کوک پسری که خانواده ش رهاش کردن و توی یه روستا بزرگ شده و بعد بعنوان برده به پادشاه فروخته میشه... و دقیقا کدوم پادشاه وقتی چوسان روی دست شاهزاده ی خوناشام ارباب کیم میچرخه... کسی که همه از شنیدن اسمش وحشت دارن! و درست وقتیکه کیم تهیونگ می...