با حس یه چیز نرم زیر سرم چشمامو باز کردم. تهیونگ اونجا بود و دستش زیر سرم و فاک! ما دیشب فقط سه راند باهم سکس داشتیم! اون هیولا!
+ تو! دیشب منو گاییدی!
_هوممم!
+ و من اگه یه زن بودم تا الان حامله شده بودم!
_ اوهوممم.+ هوم و مرض! تو باید مسئولیت پذیر باشی!
_ اوهوم.
تکون محکمی به خودم دادم اما حلقۀ دستاش به دورم تنگ تر شد.
+ من باید برم تهیونگ! من یه دوئل پیش روم دارم!
_ چه دوئل کوفتی ای؟ من تازه پیدات کردم!+ برخلاف تو که اینجا بیکار و بی عار خوابیدی من یه دوئل مهم امروز عصر دارم که اگه بتونم توش پیروز بشم دیگه نیازی به نگرانی راجع به تو و یا بقیه ندارم!
_چجور دوئلی؟+ دوئل برای سلنطت. من و دوید!
انگار که بهش برق سه فاز وصل کرده باشن از جاش بیدار شد. ساعت یازده صبح بود و این یعنی فاجعه!
_تو با اون فسیل دوئل نمی کنی!+ مجبورم تهیونگ! دوئل میکنم اونم با شکل اصلیم! و تو و نامجون هیونگ باید یه راه برای کشتنش پیدا کنید!
_ پس چی به سر من میاد؟ اگه دو روز دیگه توی مراسم انتخاب ملکه، ملکۀ من پیدا بشه باید چه گهی بخورم؟+ راجع به اون نگران نباش! همچین ملکه ای هرگز قرار نیست پیدا بشه!
و توی دلم اضافه کردم" اینبار قرار نیست با فلای برد بپرم وسط مراسمتون"
_ خب توی مراسم قبلی چی شد؟ اونی که تو چند سال قبل دیدی؟
+ خب من یجورایی مراسمو خراب کردم با یه فلای برد!
_ چطور مراسمو با یه فلای برد خراب کردی؟+اونشو بهت نمیگم چون قرار نیست اینبار همچین اتفاقی بیفته! و اینکه فعلا من باید برم!
_ ولی هنوزم به من یه چیزی بدهکاری! یه دوش دونفره داغ!
+بدون هیچ قصدی برای بفاک دادن بوت بیچاره من؟ آخه فکر کن بخوای برای امپراطوری دوئل کنی در حالیکه چند ساعت قبلش توسط یه بچۀ منحرف بفاک رفتی! پس ابهت من این وسط چی میشه؟_ بدون هیچ قصدی! نگران نباش قصدشو ندارم!
وارد حموم بزرگ تهیونگ شدیم . تهیونگ شیر آبو باز کرد و وان رو پر. و من درحالیکه برای چندمین بار توی چند ساعت اخیر هیکلو دید میزدم زیر لب یه فاک کوچولو گفتم چون هر وقت با این هیکل مواجه میشم تهش به فاککک ختم میشه!
_ اممم فک کنم آب آماده ست!
+ آره بنظر منم آماده ست!خیلی آروم بسمت وان قدم برداشتم. پام اولین قطره ی آب گرم رو لمس کرد و تمام وجودم از لذت گرم شدن جیغ کشید.
تهیونگ قبل از من وارد وان شد و نشست و منم طبق انتظار اون توی بغلش به سینه ش تکیه دادم._ دفعۀ قبل اولین سکسمون کی بود؟
+ روز قبل از اولین ازدواجمون. روز قبل از اینکه امپراطوری به تصرف دیوید و شیاطینش درآد.
_پس میگی این امپراطوری واقعا تصرف شد؟ و ما اون زمان مردیم؟+بله و نه! ما نجات پیدا کردیم. تو خیلی زخمی بودی و من برای دو سال مفقود شدم. وقتی برگشتم تو دیگه هیچوقت مثل الانت نشدی! خیلی کم میخندیدی و من تنها نقطه ضعفت بودم!
_ الانم هستی... تنها نقطه ضعف قوی من!
KAMU SEDANG MEMBACA
wall breaker
Fiksi Penggemarجئون جونگ کوک پسری که خانواده ش رهاش کردن و توی یه روستا بزرگ شده و بعد بعنوان برده به پادشاه فروخته میشه... و دقیقا کدوم پادشاه وقتی چوسان روی دست شاهزاده ی خوناشام ارباب کیم میچرخه... کسی که همه از شنیدن اسمش وحشت دارن! و درست وقتیکه کیم تهیونگ می...