Jungkook:
+ آیو نونا؟^ نگو که این چوی تهیونگه!
ماگو با قیافه ی علامت سوال به ما دوتا خیره شد.
# چوی تهیونگ دیگه کیه؟ معرفی میکنم... کیم تهیونگ و همسرش جئون جونگ کوک!
+ نوناااا اسم واقعیم جونگ کوکه!
^ و یه همسر کوفتی واقعی داری پس لاس زدن با منو تمومش کن!
+ هیییییی! ولی من قسم میخورم یادم نمیاد کی ازدواج کردم! من هنوزم میخوام جوونیی کنم و همزمان چند نفر لاس بزنم!
با پس گردنی محکمی که تهیونگ بهم زد اخم کردم و برگشتم.
+ چیه؟ حرفی داری؟ تو گفتی بهم اجازه نمیدی تاپ باشم! این به غرور مردونه م لطمه میزنه!
_ فقط خفه شو جونگ کوک! چطور میتونی با الهه ی ساعقه لاس بزنی! اونم کسی نه جی اون!
و بعد به سمت آیو برگشت و تعظیم خیلی کوتاهی کرد.
_ مدت زیادیه که ندیدمتون بانو جی اون...
^ از دیدار دوباره ت خوشحال شدم کیم تهیونگ... امیدوارم این همسر فن بویتو بیشتر کنترل کنی!
_ نمیدونم دقیقا چکار کرده توی این دوسال اما تمام سعیمو میکنم دیگه اسباب زحمت نشه!
^ چکار کرده؟ بگو چکار نکرده! " من فقط آلبومای آیو نونا رو میخرم" " من فقط دوست دارم کنسرت آیو نونا برم" " من عضو فن کلاب آیو نونا شدم!" و بد تر از همه اون فن گرلای اعصاب خورد کنشن که وسط کنسرت اسم چوی تهیونگو فریاد میزنن! تقریبا پتانسیل جزغاله کردنشو دارم!
با خشم غرید. میدونستم نونا بخاطر فنام تحت فشاره. دروغ چرا روش کراش دارم و اینو به هر روشی که شده گفتم... اما خب اونم به هر روشی که بوده منو سگ محل کرده! همین لبخندای پوکر رو اعصابش کافیه!
_ جونگ کوک... ببین جی اون شی از محترم ترین ادماییه که اگه اعصابشو بهم بریزی خاندانتو بفاک میده... بنابراین امیدوارم در طول این آموزش بعنوان استادت احترامشو نگه داری!
+ من همیشه برای نونا و استعدادهاش احترام قائل بودم! من فقط یه عاشق بدبختم! من این وسط قربانی شدم!
با چشمایی که با اشک تمساح پر شده بودن به آیو نونا خیره شدم. شما گربه ی چکمه پوشو دیدن؟ هیچکس نمیتونه در برابر کیوتیش مقاومت کنه! منم دقیقا همین کارو با همه میکنم!
آیو نونا با چشمای قلبی بهم نگاه کرد و گفت: خیلی خب نمیخواد دیگه اینقدر خودتو لوس کنی!
به دختری که کنار دستش وایساده بود دستور داد: راهنماییشون کن به اقامتگاهشون و تو چوی... همون جونگ کوک! جرئت داری برا من فن بوی بازی در آر!
وارد یه پنت هوس شدیم که طراحی قدیمی ولی دکوراسیون مدرن داشت.
+ واو چقدر خوشگله!
BINABASA MO ANG
wall breaker
Fanfictionجئون جونگ کوک پسری که خانواده ش رهاش کردن و توی یه روستا بزرگ شده و بعد بعنوان برده به پادشاه فروخته میشه... و دقیقا کدوم پادشاه وقتی چوسان روی دست شاهزاده ی خوناشام ارباب کیم میچرخه... کسی که همه از شنیدن اسمش وحشت دارن! و درست وقتیکه کیم تهیونگ می...